مادر قاتل آتنا: در خرابه‌هاي شهر به عزاي پسر مي‌نشينم

مادر قاتل آتنا: در خرابه‌هاي شهر به عزاي پسر مي‌نشينم
دوشنبه 26 تير 1396 - 12:19

اسم آتنا که مي‌آيد، همه ياد مادرش مي‌افتيم، مادري که داغ بزرگي در دل دارد.

العالم- ایران 

اين وسط اما مادر ديگري هم در شهر پارس‌آباد زندگي مي‌کند که گرچه رنج‌هايش اين روزها از جنس رنج مادر آتنا نيست اما آنچه از دلش مي‌گذرد، کم از داغ مادر آتنا ندارد. او مادر اسماعيل، قاتل آتناست. روز 26 رمضان امسال، دختري به نام آتنا اصلاني در پارس‌آباد اردبيل گم مي‌شود؛ اين حادثه درحالي رخ مي‌دهد که آتنا براي کمک به پدر دست‌فروشش رفته بود و تنها چند متر از او فاصله داشت. بي‌خبري از آتنا 23 روز به طول مي‌کشد، به‌طوري‌که خانواده او تمام شهر را زير پا مي‌گذارند اما خبري از او نمي‌شود. آتنا حوالي ساعت چهار بعدازظهر گم شده بود که بررسي دوربين مداربسته مغازه‌هاي اطراف نشان مي‌داد که او حوالي مغازه رنگرزي که نزديکي بساط پدرش است، مفقود شده است. بر همين اساس، مأموران صاحب مغازه رنگرزي که به خوش‌اخلاقي، مردم‌داري و بي‌آزاري معروف بود را دستگير کردند اما مرد رنگرز در بازجويي‌ها به قتلي که انجام داده بود، اعتراف نمي‌کرد تا اينکه يک روز از بازداشتگاه با همسرش تماس مي‌گيرد و مي‌گويد در پارکينگ خانه مقداري موادمخدر (ترياک) را پنهان کرده است و نمي‌خواهد مأموران متوجه آن شوند. به‌همين‌دليل، همسرش سريعا موضوع را با برادرشوهرش (برادر قاتل) در ميان مي‌گذارد و او نيز به پارکينگ مي‌رود اما متوجه مي‌شود در ساکي که درون بشکه پشت وانت پنهان شده، جسد دختربچه‌اي است؛ به‌همين‌دليل موضوع را به دادستاني اطلاع مي‌دهد و مأموران براي خارج‌کردن جسد از پارکينگ اقدام مي‌کنند. پس از کشف جسد، پارس‌آباد حال‌وهواي ديگري پيدا مي‌کند؛ همه شهر درباره قتل فجيع دختربچه‌اي صحبت مي‌کنند که معصومانه کشته شده و قاتل آن، يک جاني و بيمار رواني است. هرکس از نگاه خود در اين شهر حادثه را تفسير مي‌کند، برخي مي‌گويند قاتل معتاد بوده، برخي مي‌گويند او سابقه‌دار است و قبلا تبرئه شده و عده‌اي که قاتل را مردي آرام و بي‌آزار مي‌دانند، باور اين حادثه برايشان سخت مي‌شود اما بار سنگين اين قضاوت‌ها بر دوش خانواده قاتل سنگيني مي‌کند؛ به‌طوري‌که خانواده او (يک همسر و سه فرزند) پس از کشف جسد از ترس اينکه مردم به خانه آنها هجوم نبرند، شهر را ترک مي‌کنند و هيچ‌کس جز مأموران آگاهي از آنها خبر ندارند. 
شهر آتنا
اما در کوچه‌پس‌کوچه‌هاي اين شهر که حالا به شهر آتنا معروف شده، پشت تمام نگاه‌هاي سنگين اين مردم، پدر و مادر پيري زندگي مي‌کنند که بيش از اينکه قاتل‌بودن فرزند‌شان آنها را داغدار کرده باشد، سياه‌پوش مرگ آتنا اصلاني هستند. مادر اسماعيل به خبرنگار آنا مي‌گويد: «الان نزديک 15 روز است که از خانه خارج نشده‌ام، از مردم اين شهر خجالت مي‌کشم، نمي‌توانم حتي براي خريد يک نان از خانه خارج شوم.» او صاحب هشت پسر و يک دختر است که به گفته خودش پس از وقوع اين حادثه و انتشار اخبار در شهر، پسرانش هر يک به شهري سفر کرده و پارس‌آباد را ترک کرده‌اند؛ به‌طوري‌که از آنها خبري ندارد و تنها دخترش نيز با شنيدن خبر اين قتل به قدري شوکه شده که ديگر نمي‌تواند صحبت کند. اينها را مي‌گويد و چادرش را بر سرش مي‌کشد تا متوجه نگاه همسايه‌ها نشود. گريه امانش را بريده، طوري که اشک‌ها اجازه نمي‌دهند که حرف‌هايش را تمام کند. همسايه‌ها نيز از در و پنجره‌هاي نيمه‌باز به او خيره شده‌اند. برخي زير لب مي‌گفتند اين مادر قاتل آتناست و او را با انگشت نشان مي‌دادند، برخي هم با گفتن کلماتي مانند بيچاره، بنده ‌خدا و... سعي داشتند با او همدردي کنند. 
خشم همسايه‌ها
مادر اسماعيل درحالي‌که به ديوار خانه همسايه تکيه کرده بود، صحبت مي‌کرد که در همين حين خانم همسايه او را صدا کرد و از او خواست که از جلوي در آنها کمي آن طرف‌تر برود، براي همين مادر اسماعيل رنگرز از ما خواست تا به داخل منزلش برويم که کمي از نگاه‌ها و حرف‌هاي مردم آرام بگيرد. وقتي صحبت از روز حادثه مي‌شود، مي‌گويد: «اي کاش لحظه‌اي که پسرم دستانش را جلوي دهان آتنا گذاشته بود، خودش جان مي‌داد و مي‌مرد. من شرمنده خانواده که نه، شرمنده شهر و يک کشور شده‌ام.» او مي‌گويد: «عروسم به‌تازگي فارغ شده، او مستأجر اسماعيل بود که بعد از حادثه از ترس نگاه‌هاي مردم، شبانه اسباب‌کشي مي‌کند و به منزل من مي‌آيد. من هم شرايط مالي خوبي ندارم و حالا با عروسم در يک خانه زندگي مي‌کنم.»
پدرش هنوز خبر ندارد
مادر اسماعيل ادامه مي‌دهد: «دلم مي‌خواهد به منزل آتنا بروم و برايش گريه کنم اما نمي‌دانم آنها با من چه برخوردي مي‌کنند. همسرم هم گوش‌هايش سنگين است و حال خوشي ندارد. از اين حادثه خبر ندارد و فکر مي‌کند که اسماعيل به‌دليل مشغله‌هاي زياد کاري به ما سر نمي‌زند. براي آتنا و پسرم پنهاني گريه مي‌کنم.» وقتي صحبت از ملاقات با پسرش مي‌شود، عنوان مي‌کند: «اگر به ملاقات بروم، مي‌خواهم داغي را که پسرم بر دل ما گذاشته در صورتم ببيند و از او بپرسم لحظه‌اي که اين فاجعه را به بار مي‌آورد به من، همسرش و فرزندانش فکر نکرد؟ مي‌دانم تمام شهر خون‌خواه پسر من شده‌اند و منتظر اعدام پسرم در ملأ‌عام هستند، براي همين از مسئولان مي‌خواهم اجازه دهند دقايقي کوتاه با پسرم ديدار کنم که شايد اين ديدار آخرين ديدار ما باشد.» او ادامه مي‌دهد: «بعد از اينکه از ملاقات پسرم بيايم، به مردم شهر قول مي‌دهم که در خرابه‌هاي اين شهر به عزاي پسر بنشينم و مردم مي‌توانند با شور و شادي براي مرگ پسرم شيريني پخش کنند و شادي کنند، با فاجعه‌اي که پسرم به بار آورده همه مرگش را جشن مي‌گيرند.»

وقایع اتفاقیه 

دسته بندی ها :

پربیننده ترین خبرها