مجسمه شاعر بزرگ عرب در سوریه سر بریده شد

مجسمه شاعر بزرگ عرب در سوریه سر بریده شد
سه شنبه 24 بهمن 1391 - 16:45

گروه‌های مسلح در شهر "ادلب " سوریه، سر مجسمه "ابوالعلاء المعری" شاعر و فیلسوف بزرگ عرب را قطع کردند.

به گزارش روز سه شنبه پایگاه خبری العالم، کاربران اینترنت در سوریه دیروز تصویر مجسمه بی سر ابوالعلاء المعری را در صفحات خود در شبکه های اجتماعی منتشر کردند که در آن  مجسمه از روی ستون اصلی خود پایین کشیده شده و نوشته های روی آن مخدوش شده است.
سایت " سیریا پولتیک " نوشت: این مجسمه به دست گروهی مسلح تخریب شده است. اما دیگر منابع خبری، عناصر گروه مسلح " جبهه النصره " وابسته به القاعده را مسئول تخریب این مجسمه دانسته و تاکید کردند این افراد المعری را "کافر" خوانده و به این اتهام، سر مجسمه او را قطع کردند.
شماری از ساکنان شهر ادلب گفتند که گروه‌های مسلح بارها قصد داشتند مجسمه ابوالعلاء المعری را تخریب کنند و به این منظور، به طور مرتب به شهر ادلب تردد می کردند.
به گفته ساکنان ادلب، برخی از عناصر مسلح سال گذشته نیز با این ادعا که المعری از اجداد بشار اسد رئیس جمهور سوریه است، سعی داشتند مجسمه این شاعر و فیلسوف بزرگ جهان عرب را تخریب کنند؛ اما مردم شهر ادلب و به ویژه فرهنگ دوستان جلوی این کار آن ها را گرفتند و به آن ها فهماندند وجود مسجمه این شاعر در این شهر، ضرورتا به این معنی نیست که وی از اهالی لاذقیه بوده یا اینکه نسبتی با بشار اسد دارد.
این توجیه توانسته بود موقتا آن ها را از آن چه در سر می پروراندند بازدارد اما سرانجام چند روز پیش سر مسجمه این شاعر را قطع کردند.
احمد بن عبدالله بن سلیمان القضاعی التنوخی معروف به " ابوالعلاء المعری " که به " شاعر نابینای عرب " شهرت دارد، شاعر و فیلسوف و ادیب عرب و سوری است که در سال 973 میلادی در شهر " معره النعمان " چشم به جهان گشود. وی در چهار سالگی به سبب ابتلا به بیماری آبله، بینایی خود را از دست داد.
المعری در سال 1057 در زادگاه خود دیده از جهان فرو بست.
" رساله بخشایش " ، " تاج آزادگی : در اخلاق و پندهای زنان‌" و " معجزه احمد " ( درباره احمد بن الحسین المتنبی شاعر بزرگ تاریخ عرب ) از شاخص ترین آثار و تالیفات اوست.
 
شعر ایرج میرزا درباره ابوالعلاء المعری:
قصه شنیدم که بوالعلا به همه عمر
لحم نخـورد و ذوات لحم نیازرد
در مرض موت با اشاره دُستور
خادم او جوجه ای به محضر او برد
خواجه چو آن مرغ کشته دید برابر
اشک تحسر ز هر دو دیده بیفشرد
گفت به مرغ از چه شـیر شرزه نگشتی
تا نتواند کَسَت به خون کُشد و خورد
مرگ برای ضعیف، امر طبیعی ست
هر قوی اول ضعیف گشت و سپس مرد
 

پربیننده ترین خبرها