یکی از اعضای دفتر سیاسی جریان المرده لبنان، در توصیف از سفر دو سال پیش خود به ایران می نویسد: آن چه در تهران، نظرم را جلب کرد و به دلم نشست، خیابان ها و مغازه هایی بود که نام شهدایی مسیحی داشت، اما آن چه جان مرا به وجد آورد، نه در تهران بلکه در اصفهان بود.
شهری که بر کنارۀ تاریخ، در اوج زیبایی و شکوه آرمیده است. اصفهان، شهر پل ها و گذرگاه ها و مسجدها و کلیساها بود. کلیسای تاریخی اصفهان (جلفا) در مرکز شهر قرار داشت، با خشوع وارد آن شدیم. صدای ناقوس کلیسا، خبر از فرارسیدن وقت انجام مناسک دینی داد. بر فراز کلیسا گنبدی قرار دارد که در میان آن ناقوسی جا خوش کرده است، ناقوسی که بی شباهت به ناقوس های "بیت شباب" در لبنان نیست. ناقوسی ساخته شده از فلز سخت، که به صدا در آمدن آن، دل را به تپش می اندازد.
با شنیده شدن صدای ناقوس کلیسا، مومنان مسیحی و ارمنی وارد کلیسا شدند و صحنه ای آمیخته از عبادت زنان و راهبه ها شکل گرفت.
در داخل کلیسا، رنگ ها و نگارها، همچنان به بینندگانشان جان می بخشند و در مسیر چشم ها نور می پاشند، زیرا به گفته کاهن کلیسا "دولت برای حفاظت دائمی از ساختمان کلیسا اهمیت ویژه ای قائل است به همین سبب به صورت دوره ای با یاری گرفتن از کارشناسان اروپایی به آن رسیدگی می کند."
آن سوی کلیسا، موزه ای است که در آن کتاب ها، نقاشی ها، صلیب ها، انجیل ها و اشیایی به جا مانده از اسقف ها نگهداری می شود.
یکی از آثاری که در این موزه نگهداری می شود، کوچک ترین انجیل جهان است که در مکعبی شیشه ای نگهداری می شود. شیشه ای بودن مکعب هم امکان مشاهده آن را فراهم می کند و هم کمک می کند که نور به آن برسد، اما این مکعب خالی از هواست، تا در این خلأ از آلودگی های میکروبی ناشی از تنفس بازدید کنندگان در امان باشد.
به هر بازدید کننده ای از کلیسا، یک "سی دی" برای آشنایی بیشتر با تاریخ کلیسا و چکیده ای از زندگی اسقف هایی که متولی آن بوده اند، هدیه داده می شود. در حیاط خارجی کلیسا، حلقه های آشنایی شکل می گیرد و وجود زبانی مشترک در این حلقه ها ما را شگفت زده کرد.
مسیحیان ایران، با اعتماد به نفس ِ یک شهروندی که دارای حقوق است کامل صحبت می کنند و می گویند "بر اساس نسبت جمعیت، حق داریم در مجلس نماینده داشته باشیم و در حال حاضر، پنج نماینده در مجلس داریم" و این به معنی ارزش نهادن به چندصدایی و تثبیت حقوق شهروندی است.
اکثر مسیحیان ایرانی در زمینه بازرگانی مشغول به کارند و به هیچ وجه به مهاجرت نمی اندیشند و می گویند "چرا باید از کشوری مهاجرت کنیم که همه نیازهایمان را تامین می کند و میهنی برایمان فراهم می کند که در آن حقوق شهروندیمان مصون است؟"
این را جورج می گوید، مردی که در مرکز تهران مغازه دارد. وی می افزاید "چرا باید مثل شما خطر کنیم و از کشورمان آواره شویم؟ آن هم حالا که آزموده و سرد و گرم چشیده شده ایم."
دیدن آن مناظر و شنیدن این حرف ها، فهرستی از سئوال ها را در ذهنم به خط می کند، شاید امروز بیش از هر زمان دیگری لازم باشد که نقاب از چهره مثبت و خیره کننده ایران برداشته شود.
در این مجال، باید گفت که رسانه های ایران کوتاهی کرده اند و تبلیغاتی نکرده اند اما در عین حال، راه به روی هرگونه پژوهش در این مجال باز است و ایرانی ها جلوی تحقیق و برنامه سازی در این خصوص را نمی گیرند و حتی شاید مقالات و کتاب هایی در این زمینه تالیف کرده باشند اما در هر صورت پرده برداشتن از این واقعیت ها در ایران، مساله ای است که هیچ گاه غبار کهنگی بر آن نمی نشیند و همیشه تازه است.
بازتاب دادن واقعیت ها درباره ایران، به این معنی نیست که ایران می تواند در این زمینه الگوی برای سایر کشورها باشد بلکه فقط از این جهت است که باید به این کشور از درون و بدون شائبه تبلیغات بیگانه نگریسته شود تا حقیقتی مغایر با آن چه درباره آن اندیشیده می شود، مشاهده شود.
در ایران، کشوری که به نام جمهوری اسلامی شهره است، شخص مسیحی و حتی شخص یهودی خود را اقلیت نمی یابد و این مساله به خودی خود اثبات کننده این مقوله است که گوهر ادیان، انسان است.
26