بهاری که در کشورهای عربی زنده به گور شد !

بهاری که در کشورهای عربی زنده به گور شد !
دوشنبه 5 بهمن 1394 - 14:27

ملت های عرب، در حالی سالگرد انقلابهای ژانویه را یادآوری می کنند که حکام عرب، همان طور که در دوران جاهلیت، دخترانِ خود را زنده به گور می کردند، این بار، بهار عربی و بیداری اسلامی را با پول نفت دفن کردند.

پنج سال است که اعراب، گل های بهار عربی را لگدکوب می کنند و گلوی بیداری ملت ها را می فشارند و ضد این و آن توطئه می چینند.

پنج سال است که کفتارهای جزیرة العرب، به وسیلۀ پول و مزدورانِ زرخرید، علیه امت عربی شیر شده اند و عراق، سوریه، لیبی و یمن را نابود کرده اند.

پنج سال است که لباس خرقۀ پاکی و عربیتِ ساختگی مندرس شده است و از زیر آن، پیکر زشتِ این حاکمانِ دیوسیرت آشکار شده است.

بهار عربی یا بیداری اسلامی، نسیمی بود که از کشورهای عربی گذشت، اما چه بر سر آن آمد؟ حرف و حدیث درباره بهار عربی یا بیداری اسلامی بودنِ آن فراوان است و اگر از اسم، بگذریم؛ برخی حتی آن را توطئه ای ضد کشورهای اسلامی و عربی می دانند و آن را گامی اولیه برای حرکت در مسیر هرج و مرج ارزیابی می کنند.. با این حال در این میان، اصولی وجود دارد که در تحلیل این فرایند، نمی توان بر روی آن ها چشم بست، به ویژه که همه، در قبال این اصول، اتفاق نظر دارند.

1. همه کشورهایی که در آن ها انقلاب یا بیداری اتفاق افتاد، تحت حاکمیت رژیم هایی دیکتاتور (اعم از نظامی و غیرنظامی) بودند و در هیچ یک، مردم، در حاکمیت بر سرنوشت خود و تقسیم ثروت کشور، نقشی نداشتند. در تونس، بن علی 23 سال بر مردم حکومت کرد و در مصر حسنی مبارک 30 سال حکومت کرد، و در بحرین آل خلیفه 40 سال حکومت را در دست دارد.
2. اکثر مردم در این کشورها، شهروندانی درجه دو و درجه سه محسوب می شدند و تنها عدۀ معدودی تمامیت خواهِ الیگارشیست بر حکومت و ثروت چیره بودند. فقر و تنگدستی، عاملِ اصلی انقلاب نبود، بلکه عزت لگدمال شده، منشأ خیزش بود. به عنوان مثال، محمد بوعزیزی که به عنوان آغازگر انقلاب تونس به شمار می رود، سال ها مانند سایر مردم، طعم فقر و نداری را چشیده بود اما دم بر نیاورده بود، اما وقتی یک پلیس به او کشیده زد، پایمال شدن عزت نفسش را تاب نیاورد و آتش به پیکر خود زد تا به نمادی برای آتش خشم مردم تونس تبدیل شود. در بحرین نیز، علیرغم این که فقر و نداری به سبب سیاست طائفه ای حاکمان، بر مردم چیره است، اما رهبران انقلابی که در 14 فوریه 2011، علیه آل خلیفه به پا خاستند، افرادی تنگدست نبودند.
3. حاکمانی که در کشورهای آنان انقلاب به پا شد، به غرب و به ویژه به آمریکا و رژیم صهیونیستی وابسته بودند و حتی برخی از آنان (مصر، بحرین و تونس)، محرمانه با رژیم صهیونیستی رابطه دارند و این دلیل دیگری است که ثابت می کند انقلاب در این کشورها، برای امور مادی نبود، بلکه برای بازیابی عزت و کرامت از دست رفته بود و از وجدان و فطرت ملت های لگدکوب شده برمی خاست.
4. همه حکامی که در برابر انقلاب ملت خود ایستادند، رژیم هایی متخاصم با اسلام، بیداری اسلامی و خیزش آزادی خواهی قومی و ملی داشتند و با توجه به سازمان یافته بودنِ اسلامِ سیاسی و بیداری اسلامی که نمونۀ آن پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به سال 1357 بود، حکام مستبدِ این کشورها، از تکرار این تجربه بیمناک بودند و به همین سبب، بیداری اسلامی و اسلام سیاسی را به عنوان هدفِ نخستِ خود در سرکوب مردم درنظر می گرفتند.
5. سقوط رژیم های دیکتاتوری، سببِ روی کار آمدن سازمان ها و گروه های دارای رویکردهای اسلام سیاسی و بیداری اسلامی شد به این ترتیب، انقلاب ها در کشورهای عربی، رنگی اسلامی به خود گرفت و این مساله، در عین حال که نقطه قوتِ این انقلاب ها به شمار می رفت، کمینگاهی برای این انقلاب ها بود.
6. غرب، نمی توانست موضعی آشکار در قبال این وقایع اتخاذ کند. دست نشانده های آنان، یکی پس از دیگری در حال سقوط بودند و آنان نمی توانستند در برابر خیزش میلیونی مردم کاری از پیش ببرند، چرا که آن ها، سال ها شعار دموکراسی، برابری، حقوق بشر و... سر داده بودند و اکنون، دموکراسی، اژدهایی شده بود که مارهای دست ساز آنان را می بلعید.
7. برای مردم و انقلابیون ثابت شد که قدرتِ آن ها، بیش از قدرتِ حاکمان طغیانگر است، زیرا آتشِ خشم جمعیتِ مردمی، در چشم به هم زدنی پلنگ های مقواییِ حاکم بر این کشورها را خاکستر کرد. رژیم زین العابدین بن علی در تونس و رژیم حسنی مبارک در مصر، در مدتی کمتر از یک ماه در 14 ژانویه و 11 فوریۀ سال 2011 از هم پاشیدند.
8. همه انقلاب های بهار عربی یا بیداری اسلامی، مسالمت جویانه بود و از شیوه هایی که ملت های جهان در اعتراض به کار می بردند، تعدی نمی کرد مگر در مواردی ناچیز که آن هم به سبب درگیر شدن عناصر حکومتِ مستبد با مردم و واکنش مردمی به آن ها شکل گرفت.
9. در این میان، آن چه در لیبی و سوریه به خشونت مسلحانه و جنگ داخلی تبدیل شد، ربطی به بهار عربی یا بیداری اسلامی نداشت، بلکه به این دلیل بود که این اقدامات، به ویژه در سوریه، فاقد ویژگی های بهار عربی یا بیداری اسلامی و شروط انقلاب بود.
در این زمینه، می توان به عوامل زیر اشاره کرد:
1. در این دو کشور، تشکیلاتی وجود داشتند که وابسته به تشکیلات جهانیِ اخوان المسلمین بودند و این تشکیلات برنامه هایی بین المللی داشت که به رژیم ها و سازمان هایی مزدورِ آمریکا و غرب نظیر مصر، ترکیه، قطر، اردن و مغرب مرتبط بود.
2. بهار عربی یا بیداری اسلامیِ واقعی در این کشورها، دور زده به سمت و سوی سازمان های مقاومت سوق داده شد و رنگ و بوی طائفه ای به آن داده شد و سازمان های تروریستی به آن نفوذ داده شدند و به این ترتیب، بیداری از درون تهی شد و کار به جایی رسید که بسیاری آرزو کنند که کاش اوضاع به پیش از سال 2011 بازگردد، زیرا پذیرش تلخیِ شرایط و عزتِ پایمال شده، از پذیرش اوضاع جدید راحت تر بود؛ مردم و کشور در کانون توفان هایی گرفتار شده بودند که توطئه اعراب و غرب ضد بهار عربی، به پا کرده بود.
3. نظام های حاکم در سوریه و لیبی، در معرض هجمۀ حاکمانِ عرب حاشیه خلیج فارس و به ویژه عربستان بودند. علت این هجمه نیز دلایل شخصی و سلیقه ای میان سرانِ این کشورها بود. فیلم مرگ شاهزاده و همچنین ترور ناکام معمر قذافی و مشاجرۀ لفظی وی با پادشاه عربستان در اجلاس اتحادیه عرب، از دلایل این اختلافات شخصی و سلیقه ای بود.
4. اما در خصوص سوریه، نابودی این کشور، تصمیمِ رژیم صهیونیستی بود، این رژیم در پی آن بود که همسایگان خود را نابود کند تا مقاومت فلسطین و لبنان را بی پشتوانه کند و از این طریق، امنیت این رژیم برقرار شود.

اگر بخواهیم امروز، به بهار واقعی عربی برگردیم، می توانیم آن را در بحرین ببینیم، ملتی با وجود همه سرکوبگری و اشغال این کشور از سوی عربستان همچنان بر خیزش مسالمت جویانه پافشاری می کند و اصرار دارد اراده خود را در خصوص تحقق تغییر و اعتماد به نیروهای میهن پرست، محقق سازد و در این راه، از شیوه های خوفناک تجاوز و کشتار سعودی – آمریکایی ضد ملت یمن نترسیدند.

در این میان، دو تابلو از انقلاب های عربی، در برابر دیدگان ما قرار دارد، یکی انقلاب دروغین، که ناشی از توطئۀ "اعراب بدوی - عثمانی ها - صهیونیست ها"ست و نتیجۀ آن دو کشور ویران شدۀ لیبی و سوریه است که همچنان درگیر ویرانی و خرابی و جنگ داخلی و فتنه طائفه ای است.
نمونۀ دیگر انقلاب های عربی، انقلاب تونس و مصر است که در آن ها، همچنان نیروهای شرارت و پسمانده ها با نیروهای انقلاب درگیر کش و قوس هستند و اعرابِ توطئه گرِ حاشیه خلیج فارس و رژیم صهیونیستی برآنند که این انقلاب ها را از مسیر منحرف سازند و کنترل آن ها را به دست گیرند.

به این ترتیب باید گفت که اعراب و در رأس آن ها آل سعود، انقلاب های عربی را زنده به گور کردند تا پرتوِ نور این انقلاب ها به ظلمتکدۀ آنان نرسد.. این طرز تفکر، ریشه ای تاریخی در میان اعراب دارد، اعرابی که در دورۀ جاهلیت، دخترانِ خود را در خاک دفن کردند، امروز، انقلاب های خود را در چاه های نفت، دفن کردند.

"علاء رضایی"

پربیننده ترین خبرها