آیا تهدید به جنگ روان مردم ونزوئلا را درهم می‌شکند؟

آیا تهدید به جنگ روان مردم ونزوئلا را درهم می‌شکند؟
يکشنبه 16 آذر 1404 - 19:18

در روزهای اخیر، ادبیات واشینگتن در قبال کاراکاس تغییر فاز خطرناکی داده است. ما دیگر تنها شاهد دیپلماسی تحریم نیستیم؛ بلکه اتاق‌فکرهای پنتاگون و رسانه‌های وابسته، آشکارا بر طبل جنگ می‌کوبند. زمزمه‌های مداخله نظامی بشردوستانه، تحرکات ناوگان دریایی در نزدیکی آب‌های ونزوئلا و فعال‌سازی سناریوی تهدید علیه امنیت ملی آمریکا، همگی نشانگر ورود ماجرا به مرحله‌ای جدید است.

العالم - حقیقت بدون مرز

اما به عنوان یک روانشناس که تحولات سیاسی را نه از دریچه نظامی، بلکه از دریچه روانشناختی نگاه می‌کند، معتقدم این آرایش نظامی بیش از آنکه مقدمه یک نبرد فیزیکی باشد، یک عملیات عظیم «جنگ روانی سرمایه‌داری» است.

استراتژیست‌های کاخ سفید دریافته‌اند که پیروزی بر ونزوئلا، از مسیر شکست سربازان در میدان نبرد نمی‌گذرد، بلکه از مسیر درهم‌شکستن روحیه ملتی است که نه‌ تنها هویت خود، بلکه جایگاه خود در تاریخ را نیز بازیافته‌اند.

در ادامه، تقابل میان «ماشین وحشت امپریالیسم» و «دژ طبقاتی مردم ونزوئلا» را واکاوی می‌کنیم.

آناتومیِ اضطراب انتظاری؛ شلاق مدرن بر پیکر فرودستان

تهدیدهای اخیر مبنی بر احتمال حمله زمینی یا هوایی، با هدف ایجاد وضعیتی طراحی شده‌اند که در روانشناسی به آن «اضطراب انتظاری» می‌گوییم.

این کشنده‌ترین نوع استرس است.

جریان حاکم بر سیاست خارجی آمریکا با نگه داشتن شمشیر جنگ بالای سر مردم ونزوئلا، در پی ایجاد یک روان‌نژندی جمعی است.

مثلا وقتی یک کارگر یا کشاورز ونزوئلایی هر شب با این فکر می‌خوابد که شاید فردا جنگ شروع شود، سیستم عصبی او در حالت جنگ یا گریز قفل می‌شود. این وضعیت، توانایی تفکر منطقی و امید به آینده را از بین می‌برد.

و هدف نهایی این فشار روانی آن است که طبقه مستضعف ونزوئلا از شدت وحشت و فرسودگی معیشتی، به نقطه‌ای برسند که بگویند: هر چه می‌شود بشود، حتی بازگشتِ الیگارشیِ آمریکایی، فقط این انتظار تمام شود و این یعنی تلاش برای تحمیل دوباره‌ی زنجیرهای سرمایه‌داری...

فرافکنیِ خوی تجاوزگر؛ نقاب حقوق‌بشر بر چهره غارتگر

بهانه‌هایی که امروز برای توجیه حمله احتمالی مطرح می‌شود مثل دموکراسی، امنیت، مبارزه با مواد مخدر و...

در روانشناسی سیاسی مصداق بارز مکانیسم دفاعی فرافکنی است.

سیاست‌گذاران توسعه‌طلب غربی، خوی تهاجمی و اشتهای سیری‌ناپذیر خود برای بلعیدن منابع نفتی را انکار می‌کنند و آن را به قربانی نسبت می‌دهند.

این تاکتیک، سعی دارد یک وارونگی ادراکی ایجاد کند تا مردم باور کنند مهاجم خارجی (امپریالیسم)، منجیِ رفاه است و دولت عامل فقر است. این در حالی است که فقر موجود، نتیجه مستقیم محاصره اقتصادی همان منجیان دروغین است.

پادزهرِ مقاومت: فراتر از ناسیونالیسم؛ «هویتِ طبقاتی»

اما چرا با وجود این حجم از اضطراب تزریق‌شده و فقر تحمیلی، ساختار سیاسی و اجتماعی ونزوئلا فرونریخته است؟ تحلیل‌های سطحی غربی این را به «پوپولیسم» نسبت می‌دهند، اما پاسخ در مفهوم عمیق‌تری نهفته است: آگاهی طبقاتی و تاریخی

مقاومت مردم ونزوئلا صرفاً یک تعصب ملی مثل طرفداری از تیم فوتبال نیست؛ بلکه یک مبارزه طبقاتی علیه امپریالیسم سرمایه‌داری است.

مردم ساکن در محلات فقیرنشین کاراکاس می‌دانند که این جنگ، جنگِ پرچم‌ها نیست؛ جنگِ سفره‌هاست. آنها می‌دانند که ارتش آمریکا نمی‌آید تا به آنها آزادی بدهد، می‌آید تا مسکن رایگان، آموزش همگانی و مالکیت ملی نفت را پس بگیرد و به شرکت‌های چندملیتی بسپارد.

در روانشناسی رهایی‌بخش طبق نظریه مارتین-بارو، وقتی یک ملت رنج خود را نه به عنوان بدشانسی، بلکه به عنوان هزینه مبارزه با ستم ساختاری تفسیر کند، تاب‌آوری روانی‌اش هزاران برابر می‌شود.

مردم ونزوئلا دریافته‌اند که هدفِ بمب‌های احتمالی، نابودی کرامتِ آنهاست.

نقش رسانه در خط مقدم جنگ شناختی

در برابر این جنگ روانیِ سنگین که هدفش فلج کردن اراده‌ها است، رسانه‌های جبهه مقاومت باید نقش ایمن‌ساز شناختی را ایفا کنند.

راهکار مقابله چیست؟

۱ - معنابخشی به رنج

رسانه باید مدام یادآوری کند که اضطراب و کمبودهای امروز، ناشی از بی‌کفایتی داخلی نیست، بلکه زخم‌های میدان نبرد در برابر بزرگترین امپراتوری تاریخ است. تبدیل احساس قربانی بودن به احساس قهرمان بودن.

۲- افشای ماهیت اقتصادی جنگ

رسانه‌ها باید نقاب‌های دموکراتیک آمریکا را کنار بزنند ترس از جنگ باید با ترس از بازگشت بردگی سرمایه‌داری جایگزین شود.

ترس دوم، سازنده و محرک مقاومت است.

۳- ایجاد همبستگی جهانی

نشان دادن اینکه ونزوئلا تنها نیست. وقتی مردم کاراکاس تصاویر حمایت در دیگر کشورها را می‌بینند، احساس انزوا که مقدمه تسلیم است از بین می‌رود و اعتماد به نفس جمعی تقویت می‌شود.

شرایط امروز ونزوئلا، تقابل دو نیروی قدرتمند روانی است:

نیروی ترس: که با ناوهای هواپیمابر می‌خواهد مردم را به وحشت انداخته و به جایگاه کارگر مطیع و ارزان بازگرداند.
نیروی آگاهی و معنا: که از درکِ ماهیت استثماری آمریکا و ریشه‌های تاریخی، هویت بومی و میل به آزادی سرچشمه می‌گیرد.
و به مردم قدرت ایستادگی می‌دهد.

تهدید به حمله زمینی، آخرین کارتِ بازی است. آنها وقتی دیدند تحریم نتوانست آگاهی طبقاتی را بشکند، اکنون به سیاست ارعاب نظامی روی آورده‌اند.

اما تاریخ مبارزات ضدامپریالیستی، ثابت کرده است؛ ملتی که دشمن خود را به عنوان یک سیستم غارتگر شناخته است، شکست‌ناپذیر است.

ونزوئلا ایستاده است، چون می‌داند تسلیم شدن در برابر امپریالیسم، نه پایان جنگ، بلکه آغاز بردگی است.

با این وجود، باید توجه داشت که این تقابلِ روانی در میدانی پیچیده و چندبعدی رخ می‌دهد. قدرت نیروی آگاهی و معنا، هنگامی در میدان عمل به پیروزی می‌رسد که در کنار درک واقعیت‌های سخت راهبردی نیز باشد. واقعیت امروز ونزوئلا ترکیبی است از جنگ روایت‌ها، محاسبات سیاسی داخلی در دو کشور، و یک بن‌بست راهبردی که در آن، تهدید به جنگ با وجود ایجاد فشار روانی شدید به دلایل عملی متعدد از جمله هزینه‌های گزاف یک تهاجم گسترده و استراتژی دفاعی مبتنی بر 'جنگ تمام‌عیار خلق هنوز به سطح یک تهاجم قطعی تبدیل نشده است. همین واقعیت، صحنه را بیش از پیش به عرصه‌ای برای نبرد سرنوشت‌ساز روانی و اراده‌ها تبدیل می‌کند؛ نبردی که مردم ونزوئلا با هویت طبقاتی ریشه‌دار خود در آن ایستاده‌اند.

نرگس براتی پژوهشگر و روانشناس

کلید واژه ها :

پربیننده ترین خبرها