به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، خبرگزاری فرانسه در گزارشی به وضعیت بیمارستان شفا در نوار غزه درسایه حملات مداوم ارتش رژیم صهیونیستی به این منطقه پرداخت و نوشت: در این بیمارستان، تنها کاری که یک مرد مراجعه کننده می تواند بکند، آن است که دستش را روی چشمان پسرش بگذارد تا صحنه پیکر غرق در خون و قطعه قطعه شده احمد بلبل را نبیند. پای احمد، بر اثر اصابت ترکش ِ بمب های رژیم صهیونیستی، قطع شده است.
جیغ ها و فریادهای برادر احمد، نمی تواند جان رفتۀ برادر را به پیکر تکه تکه شده برگرداند و امدادگران چاره ای جز این نمی یابند که پیکر این شهید را در کیسه ای پلاستیکی جای دهند و نام و آدرس او را به رنگ قرمز بر روی کیسه بنویسند.
از آغاز حمله رژیم صهیونیستی به غزه در هفدهم تیر ماه، تخت های بیمارستان شفا پذیرای شمار زیادی از شهدا و زخمی های فلسطینی بوده است.
یک امدادگر فلسطینی روز جمعه در حمله هوایی رژیم صهیونیستی به یک آمبولانس در شمال غزه به شهادت رسید.
اتاق اورژانس، بیش از هر زمان دیگری فعال است و خودروهای متفرقه در کنار آمبولانس ها، مرتب در حال انتقال زخمی ها به این اتاق هستند.
در خارج از بیمارستان، نیروهای انتظامی و پلیس، لباس هایی آبی به تن دارند و تلاش می کنند خانواده های قربانیان و حاضران را از تجمع در جلوی بیمارستان بازدارند.
بیمارستان شفا، تمام درهای خود را به روی زخمی ها گشوده است اما در بسیاری از موارد نظیر احمد بلبل، پزشکان و امدادگران هیچ کمکی جز قرار دادن پیکر شهید در کیسه های پلاستیکی نمی توانند، بکنند. آن ها سپس گواهی شهادت برای شهدا صادر می کنند و پیکرها را به پزشکی قانونی منتقل می کنند.
روند وقایع بسیار پرشتاب است و پزشک تازه کاری نظیر محمد ابوحیبر به چنین روندی عادت ندارد. این جوان 24 ساله، تنها دو ماه پیش فارغ التحصیل شده است و برای آموزش دوره عملی به بیمارستان شفا در غزه منتقل شده است؛ بیمارستانی که در مدت شش سال گذشته، سومین جنگ را به خود دیده است.
ابوحیبر می گوید: درباره دو جنگ گذشته، چیزهای زیادی شنیده بودم اما در آن زمان، در بیمارستان نبودم و این نخستین بار است که جنگ را در بیمارستان تجربه می کنم و به صراحت بگویم، تجربۀ بسیار بدی است.
وی افزود: از نظر احساسی، اوضاع بسیار دشوار است، از همه جا صدای گریه می آید، از همه سو صدای انفجار به گوش می رسد و صدای خانواده های داغ دیده قطع نمی شود.
مصیبت ها، در طبقات مختلف بیمارستان، جلوه هایی مخصوص به خود می گیرد، در بخش کودکان دختربچه ای به نام شهد، منتظر است تا پزشکان، راه حلی برای بیرون کشیدن ترکشی بیابند که از طریق گوش چپ، وارد سرش شده است.
امانی، مادر شهد، در به در به دنبال کسی است که به او توضیح دهد چه باید بکند. او می گوید: می گویند که ترکش، نزدیک به مغز است و اگر حرکت کند ممکن است بر روی شنوایی و قدرت حرکت دخترم تاثیر می گذارد.
وی افزود: آنها مطمئن نیستند که چه کار باید بکنند، آن ها هم می ترسند ترکش را به همین حال رها کنند و هم می ترسند که آن را خارج کنند.
امانی در توضیح چگونگی زخمی شدن دخترش، از حمله هوایی شدید رژیم صهیونیستی به منطقه الشجاعیه می گوید و چگونگی رساندن دخترش به بیمارستان شفا را شرح می دهد.
در بخشی دیگر از این بیمارستان، زن سی ساله ای به نام رحمه العطاوی آرمیده است. خواهر او منال، کنارش بیدار است و می گوید: خواهرم در شهر، هدف قرار گرفت و سه روز است که اینجاست.
منال سپس از تخت رحمه فاصله می گیرد، صدای خود را پایین می آورد و می گوید: مادرمان و دختر منال، کشته شدند، اما نمی دانیم چطور این مساله را به او اطلاع بدهیم.
وی افزود: به او گفته ایم که مادرمان همچنان در طبقه پایین در حال درمان است، وقتی هم به خانه تماس می گیرد، به او می گوییم که مادر، خواب است.
در این میان، عادل غوطی، پزشک بیمارستان شفا داستانی دیگر دارد. او از 9 سال پیش در آرزوی داشتن بچه به سر می برد و تمام وحشت او از آن است که همسرش، که در ماه هفتم از بارداری به سر می برد، آسیبی ببیند و پسرش را از دست بدهد.
وی می گوید: می خواهم از او حمایت کند اما نمی دانم چطور. نمی دانم هر روز که به خانه بر می گردم، او را سالم خواهم یافت یا خیر.
26