العالم- آمریکا
بر خلاف آنچه که مقامات آمریکایی و عاشقان سینه چاک فریب خورده پرزیدنت دونالد ترامپ دوست دارند بگویند، ایالات متحده نه اکنون و نه هیچ زمان دیگری «سرزمین آزادی و خانه شجاعان» نبوده است. تلاش برای معرفی شرم آورترین اقدامات صورت گرفته طی 243 سال تاریخ این کشور غیرممکن است، چرا که با تاریخی طولانی از اقدامات ننگ آور و رفتارهای تکان دهنده مواجه ایم و به ناگزیر باید از میان فهرستی بلند از این اقدامات دست به انتخاب زد. صاحب این قلم کوشیده است برخی از شنیع ترین اقداماتی را که آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم مرتکب شده مشخص کند. گرچه گزینه ها به نظر بی پایان می رسند، اما برخی از آنها عبارتند از: دوره شکار جادوگر مک کارتی، جنگ کره، شقاوت پلیس علیه آفریقایی تبارانی که حقوق برابر خود را مطالبه می کردند، جنگ ویتنام، بی رحمی های پلیس علیه کسانی که به جنگ ویتنام اعتراض می کردند. حمله به هر یک از کشورهای زیر: جمهوری دومینیکن، آنگولا، کامبوج، نیکاراگوئه، لائوس، لبنان، گرانادا، عراق (دوبار)، افغانستان، لیبی، سوریه، یمن.
تمام موقعیت های زیر که در آنها آمریکا هماهنگ کننده «مداخلات ضد کمونیستی با هدف سرنگون کردن دولت های انتخاب شده به شکل دمکراتیک و حمایت از دیکتاتورهای خونریز بوده است: غنا، اندونزی، جمهوری دمکراتیک کنگو، برزیل، شیلی، آرژانتین، السالوادور، یوگسلاوی، کلمببا.»
این فهرست ها را باز هم می توان ادامه داد.
اما امروز تمرکز توجه من بر روی یک سیاست غیر انسانی تکان دهنده و بی رحمانه دیگر است که در حال حاضر اجرا می شود و به نظر می رسد که مردم یا از آن خبر ندارند یا اصولا به آن اهمیتی نمی دهند. منظور جداسازی خانواده ها در مرز آمریکا- مکزیک و در قفس انداختن کودکان است.
آیا این کار احساسات هیچ انسانی جریحه دار نمی کند؟ خانواده ها در حال فرو پاشیده شدن هستند و کودکانی تا سنین خردسالی را از آغوش مادرانشان جدا می کنند و در قفس می اندازند. چندین نفر از این کودکان طی مدتی که تحت مراقبت آمریکا بوده اند جان خود را از دست داده اند.
آیا جمله «کودکان در قفس» کسی را تکان می دهد؟
گهگاه گزارش های خبری احساسی در مورد خانواده ای دیده می شود که فرزندان خود را در قفس نگهداری کرده اند. گاهی اوقات گزارش ها فقط زمانی منتشر می شوند که کودکی جان خود را از دست می دهد. مرتکبان دستگیر می شوند و به انواع جرایم متهم می شوند و همه آنها را سرزنش می کنند. سپس کودکانی که چنان موقعیت وحشتناکی را تجربه کرده اند به پرورشگاه سپرده می شوند، به این امید که در آنجا رفتار بهتری با آنها خواهد شد.
با این حال وقتی که این رفتار را دولت آمریکا انجام می دهد، این اقدامات کاملا قابل پذیرش است. جدا کردن کودکان از آغوش والدینشان، عدم اطلاع والدین از محل نگهداری آنها و در قفس انداختن آنها. اگر آنها بمیرند خیلی بد می شود، اینطور نیست؟
چنین اتفاقی در آمریکا و همچنین سایر کشورها امرمعمولی است. کاری که به طور فردی انجام می شود جنایتی تکان دهنده است، اما اگر این کار را دولت انجام دهد کاملا قانونی و قابل قبول است. بیایید به عنوان نمونه به مسئله قتل نگاه کنیم. نرخ قتل در آمریکا بسیار بالاست، اما این آمار در مقایسه با تعداد قتل هایی که دولت این کشور مرتکب می شود رنگ می بازد. تا وقتی که کسی یونیفرمی بر تن داشته باشد و قربانی یک شهروند آمریکا نباشد (گرچه استثناهای مشخصی از این قاعده عجیب نیز وجود دارد) کشتن یک نفر نه تنها یک جنایت نیست، بلکه قهرمانی و میهن پرستی نیز به شمار می آید. برآورد می شود که آمریکا از جنگ جهانی دوم به این سو عامل مرگ 20 میلیون نفر در سراسر جهان بوده است. وقتی آدم ربایان هواپیماها را به سه مکان در شرق آمریکا کوبیدند و حدود 3 هزار تن را کشتند، آمریکا دو جنگ را به تلافی آن آغاز کرد. شمار کسانی که در نتیجه این جنگ ها- تا این تاریخ- جان خود را از دست داده ها هزار برابر بیشتر از قربانیان یازدهم سپتامبر است. با این حال به نظر می آید که مردم آمریکا اهمیتی به این مسئله هم نمی دهند.
در سال 1995 تیموتی مک وی با بمبگذاری در ساختمان فدرال در اوکلاهما نزدیک به 200 نفر را کشت. این عملی تکان دهنده و غیرقابل دفاع بود که در نهایت به اعدام او منجر شد. با این حال وقتی دولت آمریکا ساختمان هایی را در سراسر گوشه و کنار جهان بمباران می کند یا از بمباران خانه ها، بیمارستان ها، مراکز آوارگان سازمان ملل و دیگر بناها در سوریه، فلسطین، عراق، افغانستان و چندین کشور دیگر حمایت مالی و تسلیحاتی می کند، هیچ کس به تروریسم یا قتل متهم نمی شود. تعداد قربانیان مک وی در مقایسه با شمار قربانیان دولت آمریکا هیچ است.
اما بیایید به کودکان در قفس انداخته شده در آمریکا بازگردیم. ایده در قفس انداختن انسان ها برای دولت آمریکا فکر جدیدی نیست، در طول جنگ جهانی دوم در آمریکا شهروندان آمریکایی ژاپنی تبار را هزار هزار در قفس انداختند. آنها مثل کودکان مکزیکی به نوعی پست تر از انسان تلقی می شدند و از این رو در قفس کردن آنها مثل سگ های هار عملی قابل قبول محسوب می شد.
کجاست خشم و انزجار از این اقدام؟ باید از خود پرسید که چرا من علیه این سیاست آمریکا که کودکان بی گناه را از والدینشان جدا کند و آنها را در قفس می اندازد در خیابان ها تظاهرات نمی کنم؟ چرا من راضی می شوم نگاهم را به طرف دیگر بگیرم وقتی که این کودکان در قفس های خود مورد بدرفتاری قرار می گیرند؟ مرا چه شده که با سکوت خود نسبت به این کار اغماض می کنم؟
به این شکل است که دونالد ترامپ «عظمت آمریکا را دوباره به آن بازمی گرداند.» این ها اقداماتی هستند که با حمایت پایگاه رای نادان، نژادپرست، زن ستیز و اسلام هراس او انجام می پذیرند. به این طریق است که دولت آمریکا دوباره در حال مد روز کردن فاشیسم است و سفیدپوستان اروپایی تبار کمتر تحصیل کرده ای را که معمولا جزو شهروندان سالم هستند در مقابل سایرین قرار می دهد. به همین دلیل است که نرخ جرایم نه تنها در آمریکا بلکه در سراسر جهان رو به افزایش دارد. نفوذ آمریکا در سراسر جهان احساس می شود و پذیرفته شدن نژادپرستی از طرف رئیس جمهور آمریکا، در هر جای دیگری به نوعی به این کار مشروعیت می بخشد.
اما اصلا چیزی از این گفته نمی شود که این کار در اینجا، در به اصطلاح «سرزمین آزادی و مهد شجاعان» انجام می شود. اینجا جایی است که دولت رسما کودکان مکزیکی را در قفس می اندازد و اجازه و هزینه لازم را برای صدور حکم 15 سال حبس برای کودکان فلسطینی به اتهام پرتاب سنگ به یک سرباز اسرائیلی اشغالگر سراپا مسلح می دهد. این آمریکاست که از سلاخی کودکان مدرسه ای در یمن اغماض و هزینه آن را تامین می کند؛ سلاخی هایی که با پرتاب یک بمب ساخت آمریکا روی یک اتوبوس مدرسه ای پر از پسر بچه ها در چند ماه پیش و کشتن 40 نفر از آنان و یک بمباران دیگر که 13 دختر مدرسه ای را همین چند هفته پیش به کشتن داد انجام می شوند.
با این حال طرفداران ترامپ هم در میان شهروندان و هم کنگره، وقتی رئیس جمهور پرچم آمریکا را در آغوش می کشد اشک به چشم می آورند. آنها وقتی که او می کوشد کنگره را مجبور به پرداخت هزینه ساخت یک دیوار در مرز جنوبی کشور کند، هورا می کشند. وقتی که او در کشمکش بین ناسیونالیست های سفیدپوست معترف و ضد نژادپرستان می گوید که در هر دو طرف «آدم های خوبی» وجود دارند، آنها از او حمایت می کنند.
دیگر چه اتفاقی باید بیفتد که شهروندان آمریکایی از این خواب عمیق بی تفاوتی بیدار شوند؟ اگر در قفس انداختن کودکان بی گناه نتوانسته باشد این کار را کند، من یکی که نمی توانم تصور کنم دیگر چه اتفاقی باید بیفتد که مردم آمریکا بیدار شوند.
فارس