العالم - گوناگون
وقتی که حدود چهار سالم بود اولین "چرا"یم را از مادرم پرسیدم: «مامان چرا پیپو زیر آب زندگی می کنه؟» مادرم توضیح داد که پیپو، گلد فیش داخل آکواریوم ما، یک ماهی است و ماهی ها زیر آب زندگی می کنند. این جواب مادرم مرا راضی نکرد. بنابراین به سوال پرسیدن ادامه دادم: «چرا ماهی ها زیر آب زندگی می کنند؟ چرا ما نمی تونیم زیر آب زندگی کنیم؟» مادرم توضیح داد که ماهی ها با استخراج اکسیژن از آب تنفس می کند و انسان ها نمی توانند زیر آب نفس بکشند. بعد من یکی از سوالهای به ظاهر بی ربطم را پرسیدم: «یخ از چی ساخته شده؟» مادر جواب داد که ماتیو، یخ از آب ساخته می شود. دو روز بعد پیپو در فیرزر ما پیدا شد.
مثل اغلب چهار ساله ها، من از اتفاقاتی که دور و برم می افتاد شگفت زده می شدم. خیلی زود شروع به حرف زدن کردم و درباره اینکه چرا آن اتفاق ها می افتند می پرسیدم. این وضعیت اغلب پرستاران مرا به زحمت می انداخت. اما وقتی حاضر می شدند که به سوالات من جواب بدهند، توضیحات آنها به من کمک می کرد که اتفاقات افتاده را کشف کنم و بفهمم که اشیاء تغییر کرده اند. بعضی وقت ها نتیجه ای که می گرفتم غلط از آب در می آمد (همانطور که به قیمت مرگ پیپو بیچاره تمام شد) با این همه، اشتباهات من و توضیحات آنها به من کمک می کرد که جهان را کشف کنم: پیش از آنکه به مدرسه بروم آزمایشات علمی انجام می دادم و از این کار بسیار لذت می بردم.
یک توضیح خوب چه ویژگی ای دارد؟ و اینکه ما چطور می توانیم کشف کنیم؟ فیلسوفان علم به طور سنتی پاسخ این پرسش را با تمرکز بر تبیین کنندگی قواعد مورد پذیرش میان دانشمندان می دهند، درستی یا نادرستی این قواعد بر اساس مشاهده مستقیم تجربیات متعددی صورت می گیرد که آن مشاهدات خود متاثر از توضیحات متداول هستند.
با انتشار کتاب کارل جی همپل، فیلسوفان علم سه نوع از توضیح را از هم متمایز کردند. بر اساس مدل "قانون فراگیر" توضیحات استدلال هایی هستند که نشان می دهند آنچه در حال تبیین آن هستیم به طور منطقی از برخی قوانین کلی نتیجه می شوند. بر اساس مدل "قانون فراگیر" اگر کسی بپرسد: «چرا یک میله پرچم سایه ای به طول 10 متر به وجود می آورد؟» یک پاسخ خوب باید به قوانین نور، بلندی میله پرچم و زاویه خورشید در آسمان اشاره کند. این توضیح به این دلیل خوب است که "نشان می دهد این رویداد خاص و قوانین مورد نظر و ظهور این پدیده، دور از انتظار نبوده است."
رویکرد دیگر مدل "وحدت گرا" است که می گوید توضیح خوب، شرح واحدی ارائه می کند که می توان آن را به طور جامع برای پدیده های مختلف دیگر به کار برد. نظریه نیوتون درباره جاذبه و نظریه داروین در خصوص تکامل توضیحات دوست داشتنی ای هستند، چرا که آنها از یک قدرت وحدت بخش عظیمی بهره می برند. این نظریات بارها و بارها از تعداد کمی اصول بنیادین بهره می برند تا به کمک این اصول تعداد بیشماری از پدیده ها را توضیح بدهند. بر همین اساس نظریات وحدت بخش به کمترین تعداد "غیر قابل فهم های بنیادی" تقلیل پیدا می کنند نامی که زیست شناسی به نام توماس هاکسلی بر اصول بنیادین گذاشت.
مدل مکانیکی مبتنی بر علت شاید مشهورترین مدل از نظر فیلسوفان باشد. این مدل می گوید که توضیح خوب اجزاء تشکیل دهنده و فعالیتی را که موجب بروز یک پدیده می شود آشکار می کند. اگر کسی بپرسد: «چرا پنجره شکست؟» پاسخ خوب این است که "چون یک نفر به آن سنگ زد" یا اگر کسی بپرسد که «چگونه خون به همه اجزای بدن می رسد؟» جواب درست باید شامل اطلاعاتی درباره قلب، رگ های سیستم گردش خون و کارکرد آنها باشد.
این مدل ها از بررسی بسیاری از توضیحات خوب بدست آمده اند. با این همه فیلسوفان نباید فکر کنند که تنها یک مدل درست برای توضیح وجود دارد و نباید فکر کنند که باید در خصوص اینکه کدام مدل به ما توضیح بهتری در مورد واقعیت ارائه می کند تصمیم گیری شود. برخی فکر می کنند که یک مدل توضیح واحد برای تمام حوزه های پژوهش مناسب است. این پیش فرض به این معناست که فیلسوفان اغلب روانشناسی استدلال توضیحی را نادیده می گیرند.
پاسخ دادن به یک چرا فقط یک انتزاع فلسفی نیست. یک توضیح کارکردهای شناختی و واقعی دارد. توضیح موجب ارتقاء یادگیری و کشف می شود. و نظریات در خصوص یک توضیح خوب نقش حیاتی برای تسلط بی دردسر بر محیط اطرافمان بازی می کنند. از این منظر یک توضیح چیزی است که به عنوان یک کنش-گفتار شناخته می شود و بیانی است که کارکرد معینی در ارتباط میان دو نفر دارد. وقتی کسی این کنش گفتار را به نحو موفقی اجرا می کند، یک ارزیابی خوب باید شرحی از روانشناسی استدلال توضیحی و میزان حساسیت مفاد دقیق آن ارائه کند. پژوهش های شگفت انگیز در روانشناسیِ توضیح با بررسی عقاید مختلفی که بر اساس مخاطب، منافع و عقاید پیشین و محیط اجتماعی شخص به وجود آمده اند نشان می دهد که همه قوانین، مکانیسم های علی و وحدت بخش جایی در روانشناسی بشر دارند.
همچنین نتایج روانشناسی میان استدلال توضیحی بچه ها و دانشمندان یک شباهت قابل توجه را نشان می دهد. هم بچه ها و هم دانشمندان به جهان نگاه می کنند و تلاش می کنند تا الگو هایی را پیدا کنند، به دنبال موارد نقض اعجاب آور آن الگوها می گردند و سعی می کنند بر اساس توضیح و ملاحظات احتمالی معنی آنها را دریابند. فعالیت توضیحی بچه ها بینش منحصر به فردی به ما در مورد ماهیت توضیح خوب می دهد.
مدل های توضیحی باید از منظر روانشناسی و بر اساس داده هایی درباره فعالیت توضیحی واقعی ارزیابی شوند، اما این ارزیابی باید از منظر تاریخی و اجتماعی علم هم مورد بررسی قرار گیرد. فیلسوفان علم همین نتیجه را در مورد انواع سنتی مورد مطالعه شان نظیر تصدیق، تغییر نظریه و کشف علمی بکار می گیرند، جایی که در اغلب موارد نظریه پردازی فلسفی انتزاعی، بنیان های شناختی علم را به طور مبهم توضیح می دهند. مطالعاتی که در یک زمینه تجربی صورت می گیرند به روشنی به ما چیز های مهمی در مورد اینکه مردم چطور توضیح می دهند، یا چه چیز توضیح را ارزشمند می دانند و یا اینکه چطور فعالیت توضیحی در طول زندگی یک فرد تغییر می کند می گویند. اگر هر کودکی به طور طبییعی یک دانشمند به دنیا می آید پس فیلسوفان علم کار خوبی می کنند که به روانشناسی توضیح و مخصوصا به چراهای بچه ها و استدلال توضیحی توجه بیشتری می کنند. فیلسوفان در آینده نظرات مختلفی در خصوص آنچه یک توضیح خوب را می سازد خواهند داشت.
منبع: فرادید