العالم - یادداشت
این روزها این مساله مطرح است که توافق هسته ای که پس از مذاکرات ماراتونی میان ایران و 5 کشور عضو دائم شورای امنیت به همراه آلمان، به امضا رسید، تهران را در تقویت نفوذ منطقه ای خود کمک کرده است.
این مساله، دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا را بر آن داشت تا بار دیگر این توافق را بررسی کند و آن را به موضوع به اصطلاح نفوذ ایران در منطقه و هم چنین برنامه موشکی ایران ارتباط دهد.
اما محاصره ایران از 4 جهت توسط پایگاه های آمریکایی موجب نشده تا مقامات آمریکایی از دعوت برای سرنگون کردن نظام سیاسی این کشور دست بردارند و مبالغی را جهت ایجاد بی ثباتی در کشور، به گروههای مخالف اختصاص دهند، درعین حال رژیم اشغالگر صهیونیستی نیز نسبت به هدف قرار دادن مراکز هسته ای ایران تهدید می کند و در قلب پایتخت ایران یعنی تهران دانشمندان هسته ای ایران را ترور کرد، بنابراین ایران برای داشتن برنامه موشکی بازدارنده علیه کسانی که تهدیدش کرده و آشکارا و پنهانی علیه ثبات و امنیتش اقدام می کنند، به توجیهات زیادی نیاز ندارد.
اما چیزی که شاید به توضیح یا تفسیر نیاز دارد این مساله است که چگونه نفوذ ایران در کشورهای عربی، تهدیدی برای امنیت ملی کشورهای عربی است و اینکه تهران باید از مداخله در کشورهایی مانند عراق، سوریه، لبنان و یمن دست بردارد.
در خصوص نوع مداخله ایران دراین کشورها، می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که مداخله ایران در عراق در حقیقت روابط دوستی و همکاری با نظام سیاسی جدید عراق است این درحالی است که برخی کشورهای عربی درصدد کنار گذاشتن این کشور بوده و آن را به مشروعیت نمی شناختند و این کشور را در برابر تروریسم و افراد مسلح داعش، یکه و تنها رها کردند اما ایران خیلی شتابزده برای حمایت از عراق در برابر حملات تروریستی که بغداد و شهرهای مذهبی این کشور را تهدید می کرد، اقدام کرد.
نباید فرموش کرد دولتمردان جدید عراق از مخالفان حکومت دیکتاتوری صدام حسین بودند، از اینرو اکثر کشورهای عربی درهای خود را روی آنها بستند و فقط ایران و سوریه میزبانشان بودند.
در لبنان نیز مداخله ایران، حمایت از مردمی بود که رژیم اشغالگر صهیونیستی اراضی آن را اشغال کرده بود؛ این در حالی است که محمد انور السادات رئیس بزرگترین کشورعربی با تل آویو پیمان صلح امضا می کرد و دیگر کشورهای عربی نیز روابط پنهانی با این رژیم داشتند.
مداخله ادعایی ایران در لبنان موجب آزادسازی جنوب این کشور شد و وجهه این ارتش اسطوره ای را بارها شکست و کاری کرد تا اشغالگران بار دیگر در محاسبات خود بازنگری کنند و زمانی که در اندیشه حمله به لبنان هستند بدانند که شهرک ها و شهرهایش در معرض حمله قرار خواهد گرفت.
در سوریه نیز حقیقت امر برهیچ کس پوشیده نیست، گروه های مسلح با عقاید افراطی ظاهر شدند که با حمایت کشورهای منطقه و غربی در صدد انتقام گیری از سوریه بودند، کشوری که از محور مقاومت بر ضد اشغالگران صهیونیستی حمایت می کرد.
آنها در صدد سرنگونی دولت سوریه و تاسیس دولت طالبان جدید در این کشور بودند، اما ایران به حمایت از دولت سوریه و مقابله با این گروه ها برآمد که پس از آن ائتلاف های بین المللی با رهبری واشنگتن برای مقابله با این گروه ها تشکیل شد.
مردم یمن نیز زمینی و دریایی و هوایی در محاصره خفه کننده ای قرار گرفته بودند و روزانه عربستان سعودی همسایه شمالی این کشور در جنگی نابرابر بمب و موشک به سوی آنها شلیک می کرد، با این اوصاف ایران چگونه می تواند مداخله کند و و وارد خاک یمن شود؟
اما حقیقت این است که مردم یمن خواهان استقلال بودند اما عربستان این موضوع را تهدیدی برای امنیت ملی خود می دانست و خروج یمن از دایره نفوذ منطقه ای خود را برنمی تابید.
اکنون این سئوال مطرح است که چرا عربستان سعودی به بهانه امنیت ملی، خود را محق می داند تا به کشورهمسایه و برادر خود حمله کند در حالی که روابط و همکاری ایران با دولت عراق و سوریه و همکاری با لبنان برای آزادسازی خاکشان را نادیده می گیرد و انکار می کند؟!
آیا می توان اقدام عربستان سعودی برای سرکوب کردن «بهار عربی» به بهانه به قدرت رسیدن اسلام گرایان به ویژه گروه اخوان المسلمین در کشورهایی مانند مصر، تونس و یمن را فراموش کرد؟ آیا میلیاردها دلار برای سرنگونی رژیم محمد مرسی در مصر هزینه نشد؟ آیا از گروه های مسلح سوریه و نه تنها جیش الاسلام با پول و سلاح حمایت نکرد ؟
آیا خودروهای زرهی برای سرکوب انقلاب اصلاحاتی بحرین گسیل نکرد؟ آیا تفکر وهابی ها و داعیان سعودی آن، سرکردگان و امرای گروه های مسلح افراطی در عراق و سوریه و دیگر کشورها نبودند؟
عربستان خود را برای سرنگونی دولت ها و حمایت از گروه های مسلح تندرو و جنگ افروزی و محاصره کشورهای (به عنوان نمونه قطر ) برای حمایت از نفوذ منطقه ای خود توجیه می کند و در طمع ورزیدن به جنوب یمن از دولت کوچکی چون امارات تقلید می کند و در آنجا هرج و مرج ایجاد می کند و برای حفظ نفوذ منطقه ای خود به سومالی و لیبی نیز دست اندازی می کند.
ترکیه نیز بخش های زیادی از شمال سوریه را تحت عنوان حمایت از امنیت ملی اشغال کرده، مصر نیز برای حمایت از امنیت ملی خود در لیبی مداخله اطلاعاتی و نظامی می کند.
پایگاههای آمریکا و انگلیس نیز به کشورهای عربی و اسلامی حمله می کنند.
بار دیگر به مساله پرونده هسته ای ایران که از نظر فنی بسته اما از نظر سیاسی و با تمایل ترامپ باز است، بازمی گردیم.
نفوذ ادعایی منطقه ای ایران بدون شک سیاسی کاری است و آشکارا تحریف شده است که بزرگ نمایی یا رعب انگیز کردن آن ناشی از ناکامی عربستان و اسرائیل در اجرای طرح های خود در منطقه و گسترش دادن نفوذ خود است لذا با فعال کردن لابی ها و دادن میلیاردها دلار، ترامپ را به نافرمانی از توافق بین المللی تحریک می کند و خواهان ارتباط دادن آن با نفوذ ادعایی ایران است، در حالی که اصلا مساله نفوذ در کار نیست و فقط روابط و همکاری با دولت های قانونی یا گروه های مقاومتی است که در صدد آزادسازی اراضی خود هستند یا از مبارزان با تروریسم و تندروها در منطقه حمایت می کنند.
از سوی دیگر سران کشورهای غربی برای نفوذ در منطقه درصدد گمراه کردن و فریب دادن کشورها هستند و در تکرار این مساله هیچ تردیدی به خود راه نمی دهند.
احمد المقدادي