فاجعه زندان «دوله‌تو»؛ سند جنایت‌های گروهک‌های تجزیه‌طلب در کردستان/ شهادت ۱۳۰ نفر از نیروهای پاسدار، ارتشی و بومی‌های طرفدار انقلاب اسلامی

فاجعه زندان «دوله‌تو»؛ سند جنایت‌های گروهک‌های تجزیه‌طلب در کردستان/ شهادت ۱۳۰ نفر از نیروهای پاسدار، ارتشی و بومی‌های طرفدار انقلاب اسلامی
دوشنبه 18 ارديبهشت 1402 - 10:10

فاجعه زندان «دوله‌تو» یکی از مهم‌ترین همکاری‌های گروه‌های تجزیه طلب با رژیم بعث عراق به شمار می‌رود که چهل و دو سال از آن می گذرد.

العالم ـ ایران ـ سیاسی

پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، گروهک‌های ضد انقلاب در کردستان که مناطق غرب و شمالغرب کشور را دچار ناامنی کرده بودند و تجزیه مناطق کردستان را دنبال می‌کردند، پایگاه اصلی خود را به داخل خاک عراق منتقل کردند و تحت حمایت ارتش متجاوز بعثی قرارگرفتند. فاجعه زندان «دوله‌تو» یکی از مهم‌ترین همکاری‌های گروه‌های تجزیه طلب با رژیم بعث عراق به شمار می‌رود.

بنابر گزارش موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، در اردیبهشت ماه‌ ۱۳۶۰، جلیل گادانی، فتاح کاویانی و ایرج سلطانی به نمایندگی از طرف حزب دمکرات و عبدالله مهتدی و ابراهیم علیزاده از طرف گروهک کومله، با سرهنگ عیار عبدالرضا و رشید صالح از ارتش بعث عراق ملاقات کردند. در این جلسه بر سر بمباران زندان دوله‌تو توافق شد.

این زندان متعلق به گروهک‌ تروریستی حزب دموکرات کردستان ایران بود و عده‌ای از نیروهای سپاه پاسداران، کمیته، ارتش و جهادسازندگی و گروهی از نیروهای کُرد طرفدار جمهوری اسلامی در آن زندانی بودند. بر اساس توافق مورد اشاره، در ۱۷ اردیبهشت‌ ۱۳۶۰ زندانیان برخلاف هر روز که به بیگاری برده می‌شدند، در حیاط زندان نگه داشته شدند و نگهبانان زندان نیز از ۵۰ به ۱۲ نفر کاهش یافتند.

صبح آن روز، جنگنده‌های ارتش بعث عراق با هدایت حزب دمکرات و گروهک کومله، ساختمان زندان را به‌ شدت بمباران کردند. طبق گفتۀ بازماندگان فاجعه، نیروهای حزب دمکرات و گروهک کومله، نجات‌یافتگان را از ارتفاعات هدف قرار می‌دادند و در مجموع ۱۳۰ نفر از نیروهای پاسدار، ارتشی و بومی‌های طرفدار انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند.

یدالله خداداد مطلق از اسرای زندان درباره روز انفجار چنین روایت می‌کند: «ناگهان صدای غرِش هواپیما را شنیدیم. قبلاً هم سابقه داشت که هواپیما از روی زندان رد بشود اما همیشه از ارتفاع بالا بود. این بار دیدیم هواپیما خیلی پایین است، جا خوردیم، حتی یادم است به بچه‌هایی که اطرافم بودند گفتم اشهدشان را بخوانند، انگار به دلم افتاده بود قرار است فاجعه‌ای اتفاق بیفتد. از بیرون صدای سوت آمد. سوت زدند و همه زندانی‌ها را فرستادند داخل اتاق‌ها. هواپیما رفت دور زد و دوباره برگشت. این رفت و برگشت هواپیما شاید حدود یک دقیقه طول کشید. همه زندان و زندانی‌ها غرق در ترس و نگرانی بودند. اضطراب بر همه مستولی بود و آرام و قرار نداشتیم.

ناگهان صدای انفجار بسیار شدیدی به گوش رسید. زندان لرزید و فضای اتاق از خاک و غبار و دود پر شد به حدی که جایی و چیزی دیده نمی‌شد. بچه‌هایی که زنده و سالم بودند شروع کردند به گفتن یا ابوالفضل و یا علی و یا الله. دیدیم هیچ راهی برای رفتن نداریم. ابتدا فکر کردیم زیر آوار مانده‌ایم. کمی‌گذشت و خودم را تکان دادم و دیدم آواری روی من نیست. چند لحظه بعد وقتی خاک و دود نشست روزنه‌ای از دور پیدا شد. این را هم بگویم که وقتی دموکرات‌ها سوت زدند و بچه‌ها را به داخل زندان فرستادند خودشان از زندان فاصله گرفتند. به غیر از یک نفرشان که پیرمردی بود و روی بام زندان بود. همه‌شان از زندان دور شده بودند. این نشان می‌داد که دموکرات‌ها از زمان واقعه بمباران با خبر بودند. پیرمرد را هم گذاشته بودند که کشته بشود تا بتوانند ثابت کنند از بمباران بی‌خبر بوده‌اند. روزنه که باز شد و نوری به داخل اتاق آمد من رفتم به طرف روزنه و دیدم پنجره‌ای جلوی نگاهم است. از پنجره آمدم بیرون و دیدم بخش اعظم زندان با خاک یکسان شده است. اتاق ما از محل اصابت بمب فاصله داشت».

یدالله خداداد مطلق درباره هماهنگی نیروهای دمکرات و کومله با نیروهای عراقی می‌‎گوید: «یک پرچم قرمز بسیار بزرگ بالای زندان نصب شده بود. متوجه شدم این پرچم که قبلاً نبود، علامتی است که هواپیماها و هلیکوپترهای عراقی مکان زندان را تشخیص بدهند.

توصیف زندان به روایت اسرا

داود خاکپور از زندانیان دوله‌تو نقل می‌کند: «شرایط به گونه‌ای بود که در یک شبانه روز یک تکه نان و یک کاسه آب نخود به زندانی‌ها می‌دادند. همچنین بیگاریی هایی که از بچه‌ها می‌کشیدند برای جمع آوری هیزم و روشن کردن آتش برای دیگ غذا و کتک زدن‌هایشان بسیار اذیت کننده بود. سخت‌تر این بود که ما نه زیر نظر هلال احمر بودیم و نه صلیب سرخ جهانی و نه حکومت. ما با یک مشت افراد مزدور و بی‌چاره‌ای طرف بودیم که خودشان هم نمی‌دانستند می‌خواهند با ما چه کنند.»

یدالله خداداد مطلق نیز درباره اوضاع زندان چنین می‌گوید: «اتاقی که ما داخلش زندانی بودیم سقفش بسیار کوتاه و به شدت کثیف و نمناک بود. همین که باران می‌بارید بلافاصله چکه‌ها از سقف پایین می‌ریخت. از این بابت خیلی ناراحت بودیم. موش هم بسیار زیاد بود و رفت و آمد فراوانی داشتند. شپش هم به وفور بود و بیداد می‌کرد. نظافت اصلاً نبود. برای حمام کردن مجبور بودیم در همان فصل بهار از آب سرد استفاده کنیم. روزگار را اکثراً به گرسنگی می‌گذراندیم. کار هم زیاد بود. بنیه‌ام کم کم رو به تحلیل بود» به گفته زندانیان، ایرج سلطانی (از خلبانان ارتش رژیم پهلوی) و عبدالله سرخه (عبدالله امینی) از زندان‌بانان بودند.

به گزارش ایرنا، زندانیان بسیاری در مدت اسارت بازجویی و تعدادی نیز اعدام شدند. محاکمه‌ها توسط «واحد قضایی حزب دموکرات کردستان ایران» انجام می‌گرفت. بنابر گفته غلامرضا شیران یکی آزادگان در بند دموکراتها «معمولاً در بازجویی‌ها نماینده قضایی یکی از خشن‌ترین و وحشتناک‌ترین مأموران حزب دموکرات می‌آمد که معروف به «ماموستا گوران» بود. او فردی بود که خونسرد در جایگاه می‌نشست؛ به آرامی صحبت می‌کرد؛ لابه‌لای صحبت‌ها می‌خندید؛ یادداشت‌هایی می‌کرد؛ آرام بلند می‌شد و می‌رفت و بعد از چند روز تیربار کاشته می‌شد و چند نفر اعدام می‌شدند.

پربیننده ترین خبرها