این رکعتش را نیمه کاره می گذارد
یک بار دیگر ایستاد و .. آخ، دیگر
نای نماز مستحبی را ندارد
یک بار دیگر بر زمین بیهوش افتاد
باید دوباره فضّه با هوشش بیارد
وقت اذان شد، او اذان را بغض می کرد
تا " اشهد انّ محمد " را ببارد
زینب کنارش می نشیند، او به زینب
گویا حسینش را امانت می سپارد
از او گذشت، اما به این بیعت ستانان
باید بیاموزد کسی، « در ، میخ دارد»
***
چشم علی خیس است، زیرا دیر فهمید
زهرا نمازش را نشسته می گزارد
احسان پَرسا