روی دوش نبی (ص) تو را دیدیم

روی دوش نبی (ص) تو را دیدیم
شنبه 20 خرداد 1396 - 19:53

ناگهان آسمان بهاری شد

عشق در کوچه هاش جاری شد

 

نور ماهِ مدینه را تا دید
عرق شرم ماه جاری شد

عطر شوق ملک چکید از عرش
قطره قطره، چه آبشاری شد!

آسمان غرق بوسه اش می کرد
گونه هایش ستاره کاری شد

آسمان خنده کرد و خانه وحی
از غم روزگار، عاری شد

روی پیشانی اش که چین افتاد
خم ابروش، ذوالفقاری شد

چه صف کفر را به هم میریخت
بر دل کفر، زخم کاری شد

لحظه ها ماندگار و زیبا بود
روزها مثل روزگاری شد؛

. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد
و جهان غرق بی قراری شد

اسوه صبر بود و صلح و صفا
او خداوندِ بردباری شد


***

زیر پایش خدا غزل می ریخت
غزلی را که از ازل می ریخت

آن امامی  که تا سحر امشب
روی لبهای من غزل می ریخت

شب شعر مرا چه شیرین کرد
بین هر واژه ای عسل می ریخت

آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل می ریخت

آن کریمی که در پیالۀ دهر
هرچه می ریخت، لم یزل می ریخت

از همان کوچه ای که رد می شد
حُسن یوسف در آن محل می ریخت

تیغ خصمش ولی به وقت نبرد
رنگ از چهرۀ اجل می ریخت

شتر سرخ را  به خون غلطاند
لرزه بر لشگرجمل می ریخت

آن امامی که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل می ریخت


***

روی لبهایتان دعا دیدیم
در نگاه تو ما خدا دیدیم

ای کریمی که پشت خانه تو
ملک لاهوت را گدا دیدیم

بخدا لحظه لحظه لطف تو را
تک تک ما، تمامِ ما دیدیم

ای مقامت در آسمان بهشت
روی دوش نبی (ص) تو را دیدیم

با تو ما در میان خوف و رجا
جبر در اختیار را دیدیم

صبر گاهی حماسۀ مرد است
پشت صلح تو کربلا دیدیم

در نگاه تو یاس را عمری
خسته در بین کوچه ها دیدیم


***سید حمیدرضا برقعی***

دسته بندی ها :

پربیننده ترین خبرها