العالم-ایران / اجتماعی
درست در دهمین روز از اردیبهشت سال ١٣٩٤ ساسان بزمانی، پسر ١٤ساله اهل بم خودکشی میکند. ظرفی پر از بنزین روی خودش میریزد و بدنش را به آتش میکشد. او با ٨٥درصد سوختگی زنده میماند؛ ولی هیچکس ندانست چرا ساسان دست به خودکشی زد.
یک روز معمولی است. ساسان برای خریدن یک پاکت تخمه از خانه بیرون میرود. خانه آنها آخر شهر است و درست نزدیک پیست موتورسواری. تنها دلخوشی ساسان که حتی یک کلاس هم سواد ندارد؛ تماشای ویراژدادن همین موتورهای مسابقهای است و البته آرزوی داشتن یک موتور.
موتورسوارها مسابقه میدهند و یک عالمه پول به جیب میزنند. پول یعنی داشتن لباس، غذای خوب، حتی خریدن یک تلویزیون. مریم خانم، مادر ساسان در حیاط مشغول پخت نان است. بعد از مرگ پدر بچهها، امورات خانواده با همین کارها میگذرد. خرماچینی، بلوکزنی، حصیربافی. مادر، طیبه و محمد و امیر و نواب و عباس و اسماعیل و ساسان و رامین را با همین سختی بزرگ کرده است.
از زلزله بم جان سالم به در میبرند، ولی درست یکسال بعد وقتی اکبرآقا از خانه بیرون میرود با یک وانت آبیرنگ تصادف میکند و همهچیز تمام میشود. مرد خانواده بر اثر خونریزی مغزی میمیرد. کارگر سادهای که نه شغلی داشته، نه بیمه و پولوپلهای. زن میماند با هشت بچه قدونیمقد.
تنها شانسشان نیکوکاری است که برایشان یک چهاردیواری و اتاق ساخته. با حمام و توالتی که فقط دو اتاقک خالی است. زن نمیداند چه کند. راننده وانت آبیرنگ سیصدهزار تومان پول میاندازد جلوی مریم خانم و میگوید ماشین من بیمه ندارد، تو رضایت بده، خودم تا آخر عمر نوکری خودت و بچههایت را میکنم. گریهزاری میکند که ندارم و اگر رضایت ندهی و شکایت کنی بدبخت میشوم.
مرد دروغ میگفت. نه بدبخت بود، نه فقیر. حداقلش این بود که سردخانه نگهداری از خرما داشت و نه برای مریم و بچههایش نوکری کرد و نه هیچوقت هوایشان را داشت. رفت و پشتسرش را هم نگاه نکرد که نکرد.
ساسان از خانه بیرون میرود. چند خانه آن طرفتر پسرپسرعمه مادرش با دو مرد دیگر ایستادهاند.
مرد جوان زن پابهماه دارد و از روستای نرماشیر آمده بم برای بلوکزنی تا برای بچه دومش که بهزودی به دنیا میآید، پولی جمعوجور کند. ساسان جلو میرود که دست بدهد. با آن دو مرد غریبه هم سلام و علیک میکند و دست میدهد. اما ناگهان اتفاق عجیبی میافتد.
پسر پسرعمه دستش را رها نمیکند و او را داخل خانه میکشد. ساسان هنوز نمیفهمد چه اتفاقی دارد میافتد. او را تو میبرند. به یکی از اتاقها و روی زمین میخوابانند. ساسان با تمام زورش تقلا میکند. غریبهها شروع به لمس بدنش میکنند و پسرپسرعمه مادر یک بطری پر از آب، که آب بدمزهای دارد به دهان ساسان میریزد. ساسان دهانش را محکم میبندد. پسرعمه قیف میآورد.
دو مرد دیگر دهان ساسان را به زور باز میکنند تا عرق سگی را داخل حلقش بریزند. با تمام قوایش داد میکشد و کمک میخواهد. یکی دیگر از فامیلها از آنجا رد میشده. صدای فریاد را میشنود. در خانه را هل میدهد. پرده را کنار میزند و وارد حیاط میشود و با صحنه تکاندهندهای روبهرو میشود. ساسان بدون لباس فرار میکند.
مادر بیخبر از همهجا هنوز سر تنور است. نوههای کوچکش منتظرند مادربزرگ تکهای نان داغ دستشان بدهد. ساسان ناگهان خودش را داخل حیاط پرت میکند. همه چشمها در یک آن به سمت ساسان میچرخد. دهان همه باز است. همه خشکشان زده. مادر کنار تنور شروع به جیغ کشیدن میکند. بوی بنزین و نان و گوشت سوخته تمام خانه را فرا میگیرد.
مادر فقط جیغ میکشد. یک گلوله آتش در حیاط خانه راه میرود. همین. ساسان میسوزد. ولی زنده میماند. اما چه زندهماندنی.
ساسان روزهای طولانی آواره بیمارستان میشود. مادر پولی برای درمان ندارد. پولی برای خرید باند و گاز استریل ساده و روغنی و چسب و دارو و هزار کوفت و زهرمار دیگر ندارد. ساسان هر روز باید حمام میشده و پوستهای سوخته غلفتی و پردرد کنده میشده، ولی آنها در خانه حتی توالتی که یک شیر آب داشته باشد هم نداشتهاند؛ چه برسد به حمام.
درمان رها میشود و پسرپسرعمه مادر وعده جبران میدهد. دویست سیصد تومان پول میدهند به مریم خانم که مرغ و برنج و روغنی بخرد و برای ساسان و بچهها و بقیه پلو و خورشتی حسابی درست کنند و دلی از عزا درآورند.
مادر شکایت میکند. بابای پسرعمه با هر زبانی که بلد است از مریم خانم میخواهد که از شکایتش صرفنظر کند. زنش را میفرستد که یادآوری کنند فامیل هستند و جلوی در و همسایه خوبیت ندارد. حتی وعده میکنند دویست سیصد تومان دیگر هم پول بدهند و سروته غائله را بخوابانند.
مریم خانم که کوتاه نمیآید، ورق برمیگردد. زبانشان تند میشود که هر غلطی میخواهید بکنید. اصلا ثابت کنید. خودسوزی پسر تو به ما چه ربطی دارد و داغ دل مریم و بچهها و نوه و عروسها و دامادش بیشتر و بیشتر میشود.
قاضی میگوید اگر پسر شما را آنها آتش زده بودند، الان یک دیه حسابی میگرفتی. ولی الان نمیشود کاری کرد. چون بچهات خودش، خودش را آتش زده است. مادر ساسان با تمام بیسوادیاش میگوید خب بچه من به خاطر اینها خودش را آتش زد. بهخاطر اینها که میخواستند به او تجاوز کنند. اگر بچه خواهرم از راه نمیرسید که معلوم نبود چه بلاهای دیگری سر این بچه میآوردند . اما .... حرفهای مریم خانم محکمهپسند نیست. قاضی قانع نمیشود.
حال و روز ساسان روزبهروز بدتر میشود. نه شستوشویی، نه غذا و نه دارو و مراقبت درست و حسابیای. رفتهرفته گردنش به گلویش میچسبد و دیگر نمیتواند سرش را بلند کند. وقتی مادرش صدایش میکند یا کاری میخواهد انجام دهد، باید تمام بدنش را بچرخاند. تمام وجودش پر از یأس و نومیدی میشود و خودش را در خانه حبس میکند.
از شرم اتفاقی که در ایجاد آن هیچ نقش و تقصیری نداشته است، روزبهروز گوشهگیرتر و تنهاتر میشود. نه با کسی صحبت میکند و نه پایش را از خانه بیرون میگذارد. درست ٢٠روز بعد پسرپسرعمه که در دادگاه همراه با مادرش دست به قرآن میزنند که در این حادثه هیچ نقشی نداشتهاند، در یک تصادف سخت بشدت مجروح و نقص عضو شده و یک پایش از پای دیگرش کوتاهتر میشود.
پرونده در دادگاه بم هنوز گشوده است و مریم، هرگز نتوانسته حق خود را از ظلم غیرقابل جبرانی که در حق ساسان شده است، بگیرد.
علی نجفیتوانا - حقوقدان | اقدام افرادی که قصد تعرض جنسی نسبت به این نوجوان را داشتند، قطعا قابلتعقیب و مجازات است، البته چون این اقدام منجر به نتیجه نشده، صرفا تحتعناوین جزای سبک این امر قابلتعقیب خواهد بود. اما بحث خودکشی این جوان از لحاظ کیفری قابل احتساب به آن اشخاص نیست.
البته در خیلی از کشورها معمولا بعد از این نوع تعرضات از لحاظ روانی سعی میشود که دلجویی و همراهی روانی با شخص قربانی بشود و عمدتا کوشش میشود اثرات منفی این اقدامات تسهیل پیدا کند.
لذا از این حیث آن جوان و اشخاص قابل تعقیب و مجازات نیستند و متاسفانه به دلیل آلام روحی این نوجوان اقدامی انجام میشود که اگر قبل از آن با استفاده از روانشناسی اقدامی برای تعدیل حالات روحی و تسکین مشکلات روحی شخص انجام میشد، مسلما این اتفاق نمیافتاد.
اما اقدام به خودکشی او مجازات خاصی برای متعرضان ندارد. معمولا برای هر اقدام مجرمانهای یک ارکان و عناصر و نتایج مشخصی در قانون پیشبینی شده و اگر آن نتیجه به دست نیاید، امکان مجازات شخص محقق نمیشود. تصور کنید شخصی با استفاده از یک اسلحه، چاقو یا وسیله دیگر سعی میکند شخصی را بترساند یا بدون اینکه تعرض جسمی به او برساند، با تهدید او را مرعوب میکند.
شخص ذیل فشار روحی ناشی از این نزاع که معمولا کشنده نیست، اما نسبت به او کشنده بوده، مبادرت به خودکشی میکند. در اینجا اقدام از لحاظ قانونی تهدید است، چه جانی باشد یا ناموسی. این اقدام در آن اندازه تهدید و ارعاب قابل مجازات است، اما نتایج بعدی آن هیچ ارتباطی به شخص ندارد و حتی بعضا تعرضات جنسی هم انجام میشود که مجازات خود را دارد، ولی شخص که خودکشی میکند، ارتباطی با آن تعرض ندارد و تعرض مجازات خاص خود را خواهد داشت. همچنین ضرورتی به پیشبینی مجازات خاصی برای این مسأله نیست و مسأله مهمتر حمایتهای روحی و روانی است که باید از فردی که مورد تعرض واقع شده یا در معرض آن بوده، انجام شود.
عبدالصمد خرمشاهی- حقوقدان| شرح حال کودک را خواندم. واقعا تاسفبرانگیز بود و مرا بسیار تحتتاثیر قرار داد. البته مادامی که پرونده خوانده نشود، نمیشود اظهارنظری کرد. باید اوراق پرونده با دقت مطالعه شود، تا واقعیت قضیه را فهمید و البته بار اثبات ادعا برعهده شاکی است. کسی که از فرد یا افرادی شکایت دارد، باید ادله اثبات نیز ارایه کند، تا استدلالش ثابت شود. البته وقتی دلایل و مدارک روشن باشد، امکان اثبات نیز وجود دارد.
وجود شاهد، اظهارات شهود، اقرار، مدارک و ادله دیگر، بهخصوص علم قاضی در این راستا کمککننده است. البته در هر جرایمی، ادله همان جرایم مورد نیاز است. تا ادلهای نباشد، نمیشود قضاوت کرد که جرمی صورت گرفته یا نه. آیا آن افراد خواسته پلید خود را انجام دادهاند؟ یا مجموعه اقدامات نشاندهنده این است که جرمی صورت گرفته است؟
یا قبل از ارتکاب عمل، وصف مجرمانه داشته یا خیر، عمل مجرمانه صورت گرفته است. اوراق پرونده است که به همه این سوالات پاسخ میدهد و آنگاه میشود اظهارنظر کرد. کودکی که مبادرت به خودسوزی کرده قدر مسلم از شدت استیصال و ناراحتی چنین کرده است.
اما باید ثابت شود دچار بیماری روحی و روانی نبوده است. او گرفتار شوک شده است. اما اکنون بدون مطالعه پرونده نمیشود در نفی یا اثبات این پرونده اظهارنظری کرد یا نمیشود گفت قوه قضائیه محل بیتوجهی یا بیاعتنایی به این پرونده بوده است. اگر پرونده به فرض مختومه شده باشد، باید فهمید قرار منع تعقیب به چه دلیل صادر شده است؟
فقدان مدارک یا عدمانجام عمل مجرمانه؟ و اگر پرونده گشوده است، باید براساس مدارک و دلایل و ادله و اقرار و اظهارنظر قاضی و شواهد برای حصول نتیجهای مناسب و احقاق حق این کودک تلاش کرد. در هر حال تاثری که از شنیدن قصه این کودک مرا فرا گرفت، موجب میشود که اعلام کنم به اتفاق همکارم، وکالت این پرونده را بهطور رایگان به عهده میگیرم.