العالم - ایران | فرهنگی
شهید سید علی اندرزگو تا آستانه پیروزی انقلاب در صف نخست مبارزان مسلح مخالف رژیم پهلوی بود و در خلال سالهای ۱۳۴۲ - ۱۳۵۷ به عنوان یکی از اعضای فدائیان اسلام، با گروههای مختلفی ارتباط داشت و حملات متعددی علیه مهرههای کلیدی رژیم شاه برنامه ریزی کرده بود.
۱. شهید سید على اندرزگو در رمضان سال ۱۳۱۸ شمسى در بازارچه گمرک خیابان شوش تهران در یک خانواده متوسط دیده به جهان گشود. او پس از طى دوران کودکى و در پایان تحصیلات ابتدایى به سبب مشکلات معیشتى، ترک تحصیل کرد و در یک کارگاه نجارى مشغول به کار شد. از آنجایى که سیدعلى به علوم دینى علاقه و افرى داشت در کنار کار روزانه در مسجد هرندى دروس فقه و اصول هم مى خواند. شهید اندرزگو، در نوجوانى و سالهاى شکل گیرى شخصیتش با نواب صفوى آشنا شد. منش و شخصیت این روحانى مبارز در ذهن و ضمیر او اثرى ژرف گذاشت و فرایند این تاثیر روحى، آشنایى با تشکیلات فدائیان اسلام و راه مبارزاتى آنها بود که در تعیین مشى مبارزاتى شهید اندرزگو نقش آفرین بود.
۲. شهید اندرزگو در جریان قیام ۱۵ خرداد خود یکى از عاملین تظاهرات پرشور مردم بود که همان شب با اهدای کتابى از امام مورد تقدیر قرار گرفت پس از واقعه ۱۵ خرداد دستگیر و تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت. پس از رهایى از زندان با شهید حاج صادق امانى و دیگر دوستانى که از سابق مى شناخت ارتباط برقرار کرد و تصمیم به مبارزه اى پیگیر و مسلحانه علیه رژیم شاهنشاهى گرفت و در راستاى این هدف وارد شاخه نظامى هیئت موتلفه جمعیتهاى اسلامى شد. در همین زمان مسئله ترور حسنعلى منصور نخست وزیر وقت مطرح شد. اعدام انقلابى حسنعلى منصور با همکارى شهیدان محمد بخارائى، رضا صفار هرندى، مرتضى نیک نژاد و حاج صادق امانى جامه عمل پوشید. شهید اندرزگو که ۱۹ سال بیشتر نداشت در این عملیات مسئولیت کندکردن اتومبیل منصور را در محدوده بهارستان بر عهده داشت، تا شهید بخارائى بتواند با دقت عمل او را از پاى در آورد.
وقتى که شهید اندرزگو با موفقیت وظیفه خود را انجام داد، منصور به ناچار در نزدیکى مجلس از اتومبیل پیاده و عازم مجلس شد و همین امر فرصتى فراهم آورد که شهید بخارائى از این موقعیت به دست آمده، استفاده کرد و به سمت او شلیک کرد؛ پس از این حرکت، شهید اندرزگو براى اطمینان از مرگ منصور، خود را به او رساند و گلوله دیگرى در مغزش خالى کرد و به سرعت متوارى شد. از آن بعد به زندگى مخفى روی آورد و در قم زندگى و تحصیل علوم حوزوى را ادامه داد. رژیم که از یافتن وى مایوس شده بود او را غیابا محاکمه و به اعدام محکوم کرد.
۳. زمانی که توسط ساواک شناسایی شد توانست فرار کند و خود را مخفیانه به عراق رساند و در کنار امام خمینی بود. اندرزگو، در سال ۱۳۴۵ به ایران بازگشت و به قم رفت و مجددا سرگرم فعالیتهاى انقلابى شد که دوباره شناسایى شد و ناگزیر به تهران آمد و در محله چیذر ساکن شد. در چیذر تحصیل علوم دینى و مبارزاتش را از نو و در بعدى دیگر آغاز کرد. در همین جا بود که ازدواج کرد و یکسال و نیم در یک اتاق اجاره اى با همسرش زندگى کرد.
۴. در سال ۱۳۵۱، یکى از دوستان وى دستگیر و در زیر شکنجه هاى طاقت فرسا به مواردى در رابطه با شهید اندرزگو اعتراف کرد و ساواک از سر نخى که به دست آورده بود، درصدد دستگیرى وى برآمد، اما او توانست مثل همیشه از دست ساواک بگریزد و به قم برود. در قم مجددا با نام مستعار و با ظاهرى دیگر، اتاقى اجاره کرد و مشغول فعالیت شد و با گروههاى مبارز مسلمان به برگزارى ارتباط پرداخت و براى آنها پول و اسلحه و مهمات و امکانات فراهم ساخت. بار دیگر ساواک موفق به شناسایى و محل زندگى او شد و این بار نیز وقتى به اتاق او ریختند وى از معرکه گریخت و با نامى دیگر و در لباسى مبدل، خود را به مشهد رساند و در آن شهر با مرحوم عباس واعظ طبسى تماس گرفت و با کمک ایشان توانست همراه همسرش و به طور پنهانى از طریق زابل و زاهدان به افغانستان فرار کند. وى در افغانستان تنها یک ماه دوام آورد، لذا تصمیم به بازگشت گرفت و مخفیانه خود را به مشهد رساند. او در مشهد چندین خانه عوض کرد و نیز پنهانى به سفر حج مشرف شد. در سفر دیگرى که عازم انجام عمره شده بود خود را به نجف اشرف رساند و سپس به سوریه و لبنان سفر کرد و بر تجربه هاى مبارزاتى خویش افزود. در لبنان با نماینده امام (ره) در سازمان الفتح تماس گرفت و ضمن دیدن تعلیمات نظامى طرز استفاده از سلاحهاى سنگین را فرا گرفت و مقدمات وارد کردن چنین اسلحه اى را به ایران تدارک دید.
۵. سید پس از بازگشت به ایران همزمان با اوجگیرى انقلاب اسلامى تصمیم به نابودى شاه گرفت؛ لذا با یک برنامه ۶ ماهه، رفت و آمدهاى شاه را تحت نظر گرفت تا بتواند با وارد کردن مواد منفجره از فلسطین، هدف خود را پیاده کند، لیکن در این امر توفیق نیافت، لذا دست به کار شد، تا به کمک شخصى در داخل کاخ سلطنتى به این مهم دست یابد که با رویداد شهادتش توفیق اجراى آن را از دست داد. در ساعت ۴۵ / ۱۸ روز ۲ / ۶ / ۱۳۵۷ هنگامی که سید علی اندرزگو به منزل یکی از دوستانش به نام اکبر حسینی واقع در خیابان ایران میرفت توسط مامورین محاصره شد و وی توسط نیروهای ساواک گلوله باران شد. در این وضعیت شهید اندرزگو در حالی که از بدنش خون میرفت سعی کرد دفتر تلفن و آدرسهای آشنایان و دوستان را بلعیده و آنها را از بین ببرد.
۶. موضوع جالبی که درباره شهید اندرزگو وجود دارد پیش بینی ریاست جمهوری مقام معظم رهبری بود. همسر شهید این موضوع را اینطور روایت میکند: چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته بودیم. سید علی یک ذغال گداخته را از روی قلیان برداشت و کف دستش گرفت. من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمیسوزد؟ سید لبخندی زد و گفت: «اینکه هیچ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است. بعد سید علی گفت: بزودی پهلوی میرود و انقلاب پیروز خواهد شد. دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش «سید علی» است. از آن روز به بعد منتظر ظهور حضرت، ولی عصر عج باشید.» بعد گفت: دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است. همسر شهید گفت: من پرسیدم: سیدعلی! منظورتان این است که خودتان رئیس جمهور میشوید؟ سید پاسخ داد خیر، من آن روز نیستم. بعد ذغال را آرام برگرداند و روی قلیان گذاشت...
فردا