العالم _ سخن روز
قبل از سال 1908 میلادی منطقه غرب آسیا و شمال شرق آفریقا نقش یک پل را ایفا میکرد که میان کشورهای اروپایی و مستعمرات آنها در جنوب شرق آسیا و منطقه شبه قاره هند واقع شده است اما این وضعیت پس از کشف اولین چاه نفت در مسجد سلیمان واقع در جنوب غرب ایران در سالی که بدان اشاره کردیم، تغییر یافت.
پس از کشف نفت این منطقه تبدیل به هدفی جدید گردید که وجود امپراتوری عثمانی و پادشاه بدون سیطره قاجار در تهران و قبیلههای بیابان گرد در منطقه نجد عربستان که استعمار گران به آنها وعده حکومت، ثروت و پشتیبانی از آنان را داده بودند، سهل الوصول مینمود.
استعمار گران به معاهده منحوس سایکس _ پیکو که در سال 1916 میلادی (موافق با 1295 شمسی) منعقد گردید و وعده بالفور(Arthur Balfourوزیر خارجه وقت انگلستان) در سال 1917شمسی(موافق با1296 شمسی) به صهیونیستها در رابطه با اعطای یک میهن قومیتی به آنان در سرزمین فلسطین اکتفا نکردند و از این امر با استفاده از تجزیه فکری وفیزیکی که برخواسته از سیاست استعماری تفرقه بینداز و حکومت کن میباشد، پشتیبانی کردند.
تفکر قوم گرایی طناب شیطان انگلیسی است که بر اساس آن جهان اسلام را به بخشها و سرزمینهای مختلف که تحت حمایت استعمار میباشند تقسیم کردند و این در زمانی به وقوع پیوست که اروپا و به طور کلی غرب بدنبال عامل وحدت در میان خود و حل نمودن درگیریها و اختلافات داخلی خود بودند.
منطقه شرق اسلامی پس از آنکه با وجود درگیریهای گاه و بیگاه حاکمان خود از جاکارتا تا طنجه متحد و به منزله میهنی واحد بود، میان مردمان هندی و پاکستانی و ایرانی و ترکی و عراقی و سوریهای و غیره تقسیم شد.
در راستای اینکه این توطئه به خوبی شکل بگیرد، بذر دشمنی میان ملتهای مسلمان و اقوامی که صدها سال کنار یکدیگر زندگی میکردند، پاشیده شد و رشد و نِمُو کرد و فارس تبدیل به دشمن عرب گردید و عرب تشنه به خون ترک شد و در دنیا کاری برای ترکها بجز زیر پانهادن کردها باقی نماند و کرد با شیطان برای زیان رساندن به ترکمن همکاری نمود و امور دیگری از این قبیل؛ در پی این امر وارد گردابی شدیم که خداوند متعال و قرآن و پیغمبراسلام(ص) ما را از آن نهی نموده و شیطان و استعمارگران ما را به آن فراخواندند و ما نیز به ندای شیطان و استعمار گران پاسخ مثبت دادیم.
بنا براین باید گفت تفکر تجزیه طلبی خاص ایران یا عراق یا ترکیه نبوده است بلکه این مساله یک برنامه کثیف استعماری است که عقل سلیم و انسانیت را در تمامی مناطق و ملتهای اسلامی هدف قرار داده است.
به نظر برخی از پژوهشگران تاریخ و سیاست مداران ایرانی، بریتانیا علیرغم اینکه نظام شاه درایران تابع آنان بوده است، از برنامههای تجزیه طلبانه برای فشار وارد نمودن برخانواده پهلوی و برحذر داشتن آنان از سرپیچی از نقشهای که برای آنها ترسیم گردیده و همچنین جلوگیری از عدم تبعیت این خانواده از غرب عموما و بریتانیا خصوصا، حمایت نمود.
حکومت شوروی نیز که همسایه شمالی ایران بوده است، از سال 1946 میلادی تلاش نمود تا بواسطه احزاب کومنیست ملی گرا در مناطقی که در طی جنگ جهانی دوم از ایران اشغال نمود دو کانون تجزیه طلبی ایجاد نماید. این حکومت یکی از این دو کانون را جمهوری آذربایجان و دیگری را جمهوری مهاباد نام نهاد و دو تن از نیروهای خود را به ریاست این مناطق گمارد اما این دو جمهوری کاغذی به محض عقب نشینی شوروی از ایران در سال 1946 میلادی در همان سال از هم پاشیدند.
در میان مردم عرب نیز پس از مصیبت اشغال فلسطین و شکست سازمانهای عربی در جنگ با رژیم صهیونیستی مخصوصا پس از سقوط دو نظام پادشاهی مصر(1952م) و عراق(158م) که رابطهی خوبی با حکومت خانواده پهلوی در ایران داشتند و ظهور موج ناسیونالیسم چپ(ناصری و بعثی) مجموعههای تجزیه طلب کوچکی در برخی از شهرهای استان خوزستان ظاهر شدند که به سرعت توسط نظام شاه سرکوب گردیدند.
به دلیل صف بندیهای جهانی و منطقهای آن زمان، نظام ناسیونالیست حاکم در عراق_مخصوصا پس از سلطه فاشیستهای بعثی در سال 1968 بر این کشور_ پشتیبان وحامی اصلی مجموعههای تجزیه طلب در ایران باقی ماند و شاه نیز در همان زمان از آنچه که "شورش کُردی" نامیده میشد در شمال عراق حمایت مینمود.
عراق از طریق این پشتیبانی در تلاش بود تا این قسمت از خاک ایران را به سرزمینهای خود ملحق نماید به همین دلیل هنگامیکه گمان نمود فرصت مناسب برای این امر را بدست آورده یعنی اندکی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت(موافق با 11/2/1979)تهاجم خود به ایران را در سی و یک شهریور پنجاه و نه(موافق با 22/9/1980) آغاز نمود.
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ضربه سهمگینی به برنامه غربیها در منطقه وارد نمود، ضربهای که به تعبیر موشه دایان( Moshe Dayan وزیر خارجه وقت رژیم صهیونیستی) مانند یک زلزله ارکان رژیم اشغالگر در فلسطین و تمام سازمانهای تابع آن در منطقه را به لرزه در آورد و باعث شد تمامی آنها علیه این انقلاب یک صف واحد تشکیل دهند؛ به همین دلیل توطئه تجزیه طلبی در ابتدای لیست توطئههایی قرار گرفت که غرب و مزدورانش از آنها علیه انقلاب اسلامی حمایت نموده و به برانگیختن آن ها پرداختند.
هرآنکس که به تسلسل زمانی میان درگیری انقلاب اسلامی و آمرکیا و همچنین عملیاتهای تروریستی و فتنههای رخ داده در کردستان و خوزستان(ایار_مایو 1979م) و همچنین ترکمن صحرا و بلوچستان بنگرد متوجه خواهد شد که چه کسی این عروسکهای خیمه شب بازی و مزدوران را به حرکت در میآورد.
اینجا لازم است به نکته بسیار مهمی اشاره نماییم و آن مساله این است که حساب گروهکهای تجزیه طلب از مردم و ملت ایران که مانند یک باغ گل عطرآگین از قومیتهای مختلف ساکن استانهای سرزمین بزرگ اسلامی1 ما تشکیل شدهاند متفاوت میباشد.
افزون بر این باید گفت که تجزیه طلبان به این امر اعتراف مینمایند که ملت ما در خوزستان قلب تپنده ایران هستند و فریب شعارهای شوونیسیتی را نمیخورند و این ملت بود که برنامه تجزیه طلبی آنان را با تقدیم 11 هزار شهید در راه پیروزی انتقلاب و دفاع از وحدت سرزمینی ایران در مقابله با تهاجم صدام یعنی کسی که تجزیه طلبان بخشی از ماشین جنگی وی و ستون پنجم او برای پیشبرد نقشههایش بودند، تقدیم نمود.
گروهکهای تجزیه طلب که دنباله رو دستگاه حاکمه بعثیها در عراق بودند در حدی نبودند که بتوانند امنیت کشور ما را تهدید نمایند با وجود اینکه دستگاه امنیتی عراق این گروهکها را مورد پشتیبانی خود قرار میداد و آنان را مسلح مینمود و حتی برای انجام عملیات تروریستی علیه هیئتهای دیپلماتیک ایران در کشورهای اروپایی توسط این گروهکها و عناصر آنها اقدام به طراحی نقشه مینمود که یک نمونه از آن حمله تروریستی به سفارت ایران در لندن در سال 1980 میلادی موافق با 1359 شمسی میباشد که در آن یکی از دیپلماتهای ایرانی با قتل صبر به شهادت رسید.
با این وجود پس از پایان تهاجم صدام به جمهوری اسلامی ایران و وخامت اوضاع اقتصادی در عراق پس از حمله به کویت در سال 1990م(موافق با 1369 شمسی) ، جمهوری اسلامی به این افراد با وجود آنکه اکثر آنان افسران موسوم به" ارتش آزادیبخش الاحواز" بودند، بازگشت و زندگی طبیعی داد.
در دهه نود قرن گذشته میلادی(موافق با دهه هفتاد شمسی) برخی از انسانهای مغرض و نژاد پرست از فضای باز سیاسی که انقلاب اسلامی برای تمامی فرزندان ملت فراهم آورده بود سوء استفاده نموده و با وجود اینکه میدانستند جمهوری اسلامی پس از پشت سر گذاشتن دفاع مقدس محکمتر وبا تجربه تر شده و بسیار قویتر از ایام فتنه ای است که در آن 14 افسر امنیتی عراقی مدرسه عراقیها در خرمشهر را اداره مینمودند، اقدام به راه اندازی سازمانهایی سری نمودند تا مجددا انقلاب اسلامی را مورد هدف قرار دهند.
این مجموعهها که دارای اَشکال جدیدی در زمینههای فکری و اقدامات تروریستی بودند به سرعت تبدیل به بخشی از برنامه صهیونیستی آمریکایی_تکفیری جدید برای ضربه وارد نمودن به ثبات کشورهای منطقه پس از حوادث 11 سپتامبر و حمله به افغانستان(نوامبر 2001) و سپس اشغال عراق(نیسان 2003) شدند.
این گروههای نژاد پرست تکفیری تندرو در سال 2005م ضمن اعلام موجودیت؛ با انجام سلسله انفجارهایی که در مراکز مختلف مردمی در شهر اهواز و برخی دیگر از شهرهای استان خوزستان به وقوع پیوست و باعث کشته و مجروح شدن دهها نفر شدند.
پاسخ دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی به این عملیاتهای تروریستی به نحوی بود که رهبران این گروهک را وادار نمود تا به خارج از کشور فرار و مزدوران خود را در دستان حامیان میهن رها نمایند.
با وجود اینکه در خارج از کشور سیستمهای امنیتی مختلف عربی و منطقهای و بین المللی آغوش خود را بروی این تروریستها گشودند ولی بهترین آغوش برای این عناصر، دستگاه امنیتی عربستان و پس از آن رژیم صهیونیستی بوده است.
این افراد مورد حمایت دهها ملیون دلاری و حمایت سیاسی و رسانهای قرار گرفتند و دستگاههای امنیتی آنان را زیر پوشش خود قرار دادند، این حمایتها به حدی بود که یک شبکه ماهوارهای 24 ساعته برای آنان راه اندازی گردید و این افراد با مبلغین تکفیری وهابی ساکن داخل عربستان سعودی و خارج آن مرتبط شدند و عناصر وابسته به آنها نیز در دوران حضور داعش در عراق و سوریه، در پادگانهای تکفیریها مورد آموزش قرار گرفتند.
این گروهک تروریستی که خود را "جنبش مبارزه عربی برای آزادی الاحواز" نام نهاده بود بسیاری از تجهیزات اقتصادی و خدمت رسانی که هدف از آنها تسهیل زندگی شهروندان بود را مورد هدف قرار داده و همچنین به اقدامات ضد انسانی از جمله حمله کاروانهای راهیان نور اقدام مینمود و هدف از انجام تمامی این جلوگیری از پیشرفت و آبادانی خوزستان بود؛ اما مهمترین عملیات تروریستی این گروهک که بصورت مشترک با سازمان تروریستی داعش صورت پذیرفت و آن حمله به رژه نظامی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در سالگرد آغاز دفاع مقدس بود که در تاریخ 31/06/1397 در شهر اهواز بوقوع پیوست که منجر به شهادت 25 نفر از جمله طه اقدامی که برای دیدن رژه پدر در مراسم حاضر شده بود گردید و همچنین 60 نفر نیز در این حمله تروریستی مجروح شدند که در میان آنان زنان و بزرگسالان نیز به چشم میخوردند.
تروریستهای جنایتکار در این عملیات تروریستی حتی به مجروحان و معلولان نیز رحم ننمودند و با رفتار ددمنشانه خود این حادثه دلخراش را رقم زدند.
نقش حمایتی سرویسهای جاسوسی کشورهای حامی تروریست قومی بر محورهای زیر استوار است:
- پشتیبانی از گروهکهای تجزیه طلب و بطور همزمان پشتیبانی از مخالفان آنان درمیان سلطنت طلبان و منافقین خلق! زیرا هدف تنها ایجاد آشوب است.
- ایجاد گروهکهای تکفیری و در راس آنها "داعش" و مرتبط نمودن آنان با تجزیه طلبان.
- هدف قرار دادن اقتصاد ایران برای جلوگیری از پیشرفت این کشور و تشدید محاصره اعمال شده از سوی آمریکا و کشورهای غربی تا بدینویسیله بتوانند یک نارضایتی مدنی در میان مردم ایران ایجاد نمایند.
- تبلیغات رسانهای علیه نظام ایران در خارج از کشور و از طریق دهها وسیله اطلاع رسانی که توسط عناصر این گروهک تروریستی وسایر گروهکهای تروریستی از این قبیل تسخیر شدهاند.
فعالیتهای عناصر تجزیه طلب در خارج از کشور که با حمایت و پشتیبانی آمریکا، بریتانیا، اسرائیل و کشورهای خلیجی صورت میگیرد بر امور زیر متمرکز است:
- برپایی تجمعاتی علیه جمهوری اسلامی که دارای پوشش رسانهای و پشتیبانی مالی میباشند.
- برپایی کنفرانسهایی در کشورهای عربی و اروپایی برای شناساندن خود و معرفی فعالیتهای خود.
- ارتباط با سازمانها و موسسات حقوقی بین المللی و پرونده سازی حقوقی دروغین علیه جمهوری اسلامی.
- کنترل و مدیریت عملیاتهای تروریستی و جاسوسی و پول شویی در داخل کشورهایی که مدعی رعایت قانون، شفافیت، حقوق بشر و دموکراسی میباشند.
- تلاش برای ایجاد اختلافات قومی با استفاده از ابزار تکفیر و جلوگیری از همزیستی مسالمت آمیز و وحدت ملی با استفاده از گفتمان نژاد پرستانه و تکفیری و کینه توزانه و با هدف ضربه به انسجام و یکپارچگی ملی.
دستگاههای امنیتی و قانونی و رسانهای جمهوری اسلامی وظیفه داشتند که با این گروهک تروریست و این افراد مزدور برخورد نموده و رفتارهای مشکل آفرین آنان را درمان نمایند به همین دلیل حقیقت آنان را برای افکار عمومی داخلی و خارجی برملا نموده و این افراد را از طریق قضایی و حقوقی و همچنین امنیتی مورد پیگرد قرار دادند که در نتیجه آن چهار نفر از سرکردگان گروهک جنبش مبارزه عربیو در راس آنها حبیب جبر(سرکرده اسبق گروهک مذکور) به اتهام جاسوسی برای دستگاه امنیتی عربستان و همچنین مدیریت انجام فعالیتهای تروریستی علیه جمهوری اسلامی ایران و پولشویی در راستای منافع سازمانهایی که از سوی آمریکا و اروپا ترویست شناخته شدهاند، توسط دستگاههای حکومتی دانمارک و هلند دستگیر شده و محکوم به زندان و لغو تابعیت این کشورها پس از طی دوران محکومیت گردیند.
نیروهای امنیتی ایران به مجرد نزدیک شدن رئیس سابق این گروهک یعنی حبیب اسیود به مرزهای ایران که برای طراحی عملیات تروریستی از طریق پایگاههای یکی از گروهکهای کرد تجزیه طلب در شمال عراق به این منطقه آمده بود اقدام به دستگیری وی نمودند.
حبیب اسیود دو سال پس از آنکه خون به ناحق ریخته شدهی شهدای این اقدامات تروریستی و همت و عزم سربازان گمنام امام زمان(عج) منجر به دستگیری وی گردید، محکوم به اعدام شد و امروز این حکم خداوند و قانون یعنی قصاص در جهت پاسداشت خونهایی که او و گروهک تروریستی وی بر زمین جاری نمودند و همچنین گرفتن حق خانوادههای شهدایی که خواهان قصاص حبیب اسیود و امثال وی هستند جاری گردید.
نویسنده: سردبیر سیاسی