العالم - حقیقت بدون مرز
آمار بالای افراد بیخانمان در نیویورک نسبت به جمعیت آن، شاهدی بر این مدعا است؛ تضادی آشکار میان ثروت افسانهای و فقر مفرط. از آنجایی که نیویورک نقشی حیاتی در تعریف سیاستها و جهتگیریهای کلان ایالات متحده دارد، تحولات سیاسی رخداده در این شهر بهطور مستقیم بر پیکرهٔ دولت و گفتمان سیاسی آمریکا تأثیرگذار است. در چنین بافتار متناقض و درعینحال سنتمحور دولت-ملت آمریکایی، ظهور یک شخصیت سیاسی نامتعارف، خود به یک نقطهٔ عطف بدل میشود.
پیروزی ممدانی
در چنین بستر اجتماعی و اقتصادی پیچیدهای، پیروزی یک شخصیت نامتعارف و جوان مانند زهران ممدانی در برابر اندرو کوئومو، رقیب تکنوکرات و مجرب جمهوریخواه، نهتنها جای تأمل دارد، بلکه نشاندهندهٔ یک گسست جدی در خطوط سنتی قدرت است. در یک سوی میدان، یک سیاستمدار باتجربه و سنتی با شعار «تجربه» میایستد و در سوی دیگر، ممدانیِ جوان، مهاجر، مسلمان و کمتجربه.
چرا ممدانی رأی آورد؟
پیروزی ممدانی را میتوان به دو عامل اصلی تقسیم کرد:
عامل زمینهای: خشم از نابرابری در قلب سرمایهداری
علت، همان ساختار متناقض نیویورک است که پیشتر به آن پرداختیم. اقتصاد انقباضی و تمرکز شدید سرمایه، منجر به تولید فزایندهٔ طبقات محروم و بیصدا شده است. این تودهها، ظرفیت بالقوهٔ هرگونه تغییر رادیکال را در خود دارند.
علت مقطعی: ترامپ و اعوجاج سرمایهداری
دلیل گسست مقطعی که امکان ظهور ممدانی را فراهم میآورد، در شکل رادیکال و اعوجاجی سرمایهداری در دوران ترامپ نهفته است. در تحلیل ساختارگرایانه، ترامپ در دورهٔ اول و دوم خود، به دنبال نمایش دادن سویههای تروماتایز و سرریزهای افسارگسیختهٔ نظم سرمایهداری، چه در سطح داخلی و چه در سطح بینالمللی بود. این رویکرد، که در سطح جهانی با داعیهٔ «پدرسالاری نظم جهانی» و دامنزدن به جنگهای پیاپی و اخیراً مسائل فلسطین، لبنان و ایران تظاهر یافت، در حقیقت سرمایهداری را به افراطیترین شکل خود نمایان ساخت.
هر قدر این طناب کشیدهتر شود و شرایط تروماتیک بیشتری ایجاد شود، اقشار ضعیف و راندهشده بهصورت ناخواسته اما اجتنابناپذیر، به سمت وحدت و همصدایی خواهند رفت. پارادوکس اینجاست که هر چقدر این سیاستهای فشارآفرین و انقباضی در سطح ژئوپلیتیک و داخلی تشدید میشوند، بهصورت ناخواسته موجب وحدتیابی اقشار ضعیف و بهحاشیهراندهشده در جبههٔ مقابل میگردد.
زهران ممدانی، نماد فراروی جبههٔ مقابل
درست در این نقطهٔ گسست، زهران ممدانی به میدان میآید و به نماد فراروی از گسست مذکور بدل میشود:
- هویت: مهاجر، مسلمان و شیعه است.
- سیاست خارجی: حامی فلسطین، در تضاد آشکار با رویکردهای سنتی دولت مرکزی.
- اقتصاد داخلی: رویکردهای دولت-رفاهی؛ بهعنوان نمونه در شهری با بیشترین آمار بیخانمان، او شعار تثبیت اجارهبها را مطرح میکند تا از گسترش بیخانمانی جلوگیری نماید.
- حکمرانی: ممدانی با پیشنهاد کاهش بودجهٔ پلیس و کاهش تغذیهٔ مالی دولت مرکزی، قصد محدود ساختن الیگارشهای مالی را دارد.
- پیشینه فرهنگی: سابقهٔ فعالیت بهعنوان رپر، که در ایالات متحده غالباً بهعنوان صدای محرومان شناخته میشود و این پیشینه به او یک منبع تغذیهٔ نمادین میبخشد.
او نقطهٔ مقابل ترامپ است؛ جایی که ترامپ، اعوجاجیترین شکل سرمایهداری را نمایندگی میکند، ممدانی در دورترین نقطهٔ مخالف او میایستد. این تقابل کامل، گواهی است بر این که چگونه یک سیستم دموکراتیک محض میتواند زمینه را برای بهقدرت رسیدن نیرویی فراهم کند که دقیقاً در نقطهٔ مقابل ایدئولوژی غالب نظام اقتصادی حاکم قرار دارد.
چالشها و افقهای راهبردی
میزان موفقیت ممدانی در پیادهسازی راهبردهای خود به عوامل متعددی بستگی دارد:
- قدرت دولت مرکزی: اگر دولت مرکزی بتواند اجماع را بازگرداند و بحرانهای اقتصادی و ژئوپلیتیک را کنترل کند، نفوذ صدای ممدانی در سطح ملی محدود خواهد شد.
- تسری جنبش: اگر بحرانهای اقتصادی و نابرابریها ادامه یابند، این الگو میتواند از نیویورک به دیگر کلانشهرهای آمریکا که با شکافهای طبقاتی مشابه روبهرو هستند، سرایت کرده و یک جنبش ضد نابرابری در سطح وسیعتر ایجاد کند.
آیا زهران ممدانی میتواند فراتر از این مرحله پیش برود؟
نویسنده: فاطمه موسوی