نتانیاهو را رها کرده و بن سلمان را در بند کنید!
يکشنبه 25 آبان 1399 - 13:18
روزی خانواده ای روستایی دور اجاقی نشسته بودند. گوساله ای نیز در نزدیکی آنها با طناب بسته شده بود. ناگهان گوساله حرکتی کرد و طناب باز شد. پدر خانواده به پسر خود گفت: برخیز و گوساله را ببند. پسر بلند شد اما سکندری خورد و روی سفره افتاد. ظرف ها شکست، قوری چای از روی اجاق افتاد و جرقه های آتش بر کسانی که اطراف آن نشسته بودند پرتاب شد و لباس هایشان را سوزاند. پسر بیشتر دست و پای خود را گم کرد و بر شکم مادربزرگ خود پا گذاشت. پدر فریاد زد:" گوساله را رها کنید. پسر را ببندید".