العالم - آمریکا
دور اخیر موضع گیری های آمریکا علیه ایران با تمام موضع گیری های قبلی فرق داشت. البته با نگاهی به ماهیت و ذات کسانی که هم اکنون زمام امور را در آمریکا به دست گرفته اند و با توجه به رویکردها و دیدگاه های سیاسی شان – که به طور کامل با مواضع رژیم صهیونیستی منطبق است – چنین رویکردی از سوی آنها چندان عجیب نمی نماید.
روند تشدید موضع گیری های آمریکا علیه ایران که با خروج از برجام و اعمال تحریم آغاز شده بود، با اعزام ناوهای هواپیمابر بمب افکن به منطقه، شدت بیشتری گرفت. واشنگتن در توجیه این اقدام مدعی شد که سازمان جاسوسی مرکزی آمریکا اطلاعاتی را دریافت کرده است مبنی بر مقدمه چینی ایران برای حمله به نیروهای آمریکایی در منطقه.
پس از اوج گیری مواضع آمریکا علیه ایران که با تهدیدهای مایک پمپئو همراه بود، ناگاه ترامپ از مقامات ایرانی می خواهد با او تماس بگیرند و آمادگی خود را برای مذاکره اعلام می کند این در حالی است که همچنان به سرگرمی اصلی خود یعنی همان تهدید و ارعاب ادامه می دهد. ترامپ در حالی دولت ایران را دعوت به مذاکره می کند که خود به خوبی می داند که شروطی را که برای این منظور وضع کرده است نه فقط برای ایران بلکه برای هیچ کشوری که دارای حاکمیت و قدرت و استقلال، قابل قبول نیست. با اینکه ترامپ خود، پاسخ ایرانی ها را از قبل می داند اما این ماجرا از چندین بعد قابل بررسی است:
نخستین فرضیه این است که با وجود مجموعه ای از اشخاص و عوامل که جنگ را وسیله ای برای پیشبرد اهداف و مطامع خود می دانند مثل جان بولتون، مایک پمپئو، نتانیاهو و برخی سران عرب، احتمال اینکه تهدیدهای آمرکیا جدی باشد، وجود دارد. این اشخاص امیدوارند که با حمله به ایران و ایجاد تغییراتی در منطقه به زیان این کشور، بتوانند نقشه ها و اهداف خود در منطقه از جمله معامله ترامپ، تحقق بخشند. این افراد اهمیتی نمی دهند که ممکن است دامنه این جنگ به کل منطقه کشیده شده حتی گریبانگیر برخی کشورهای عرب متحد آمریکا و رژیم صهیونیستی شود.
روشن است که هر گونه عملیات نظامی علیه ایران، پیامد مثبتی برای آمریکا و متحدانش ندارد؛ ایران حدود 40 سال پیش با اینکه در آغاز راه انقلاب اسلامی بود، در مقابل جنگی که با حمایت همه جانبه آمریکا و اروپا آغاز شد مقاومت کرد؛ امروز ایران قویتر شده و توانی بسیار بیشتر از گذشته برای مقاومت پیدا کرده است و به راحتی می تواند بازدارندگی ایجاد کند.
از این گذشته ترامپ در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست و می کوشد برای دور دوم هم در کاخ سفید بماند. بر این اساس می توان گفت نمایش قدرت فعلی واشنگتن الزاما به معنای تصمیم قطعی آمریکا برای جنگ نیست، کما اینکه با نگاهی به ماهیت عملکرد دولت آمریکا متوجه موجی از درگیری، رقابت، تضاد و تناقض در داخل این دولت می شویم. نکته قابل توجه در این راستا، دیدگاه ترامپ درباره جان بولتون، مهمترین عنصر افراطی کاخ سفید، است؛ رئیس جمهور آمریکا در جریان دعوت اخیر خود از ایران برای مذاکره، گفته بود جان بولتون خوب کار می کند با این حال تصمیم گیری فقط با خود است.
این، خود نشان می دهد کاخ سفید درباره تصمیم به جنگ همچنان صحنه اختلاف و کشمکش است مگر اینکه بولتون، پمپئو و نتانیاهو بدانند که چگونه باید ترامپ را وادار به اتخاذ چنین تصمیم ماجراجویانه ای کنند.
به ان ترتیب در اینجا شاهد شکل گیری دو جبهه هستیم: یک سو ترامپ که در محاصره معاونان و مشاوران جنگ طلب است و یک سو، ایران است که هیچ اعتمادی به آمریکایی ها ندارد و رفته رفته به اروپایی ها هم بی اعتماد می شود.
به این ترتیب تعامل بین دو طرف مبتنی بر درگیری و کشمکش بین دو جبهه است؛ جبهه واشنگتن که سعی می کند شروط و مواضع خود را به زور توپ و تانک و نظامی گری تحمیل کند و جبهه دیگر یعنی ایران که بر اساس دستیابی به حقوق قانونی عمل می کند و بر این باور است که قدرت برخورد با هر گونه سناریوی احتمالی را دارد.
حسین موسوی