العالم- آسیا
از زمان فروپاشی اتجاد جماهیر شوروی، مسکو و پکن رابطه خود را از رقبای جنگ سرد به شرکای واقعنگر و دارای یک هدف مشترک برای عقبنشینی سیستم بین المللی تحت سیطره غرب تبدیل کرده اند.
روابط آنها استراتژیک بوده اما با توجه به منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتی آنها که به تدریج با یکدیگر مطابقت پیدا میکند، قابل توجه است. این دو کشور با وجود اشتراکات جهانبینی و ژئوپلیتیکی چند قطبی، تمایلات و خواستههای محکمی دارند که قدرت غربی را در بردارد و در صدد تسریع آنچه که تضعیف ایالات متحده میدانند، هستند.
هدف روسیه و چین با تمایل مشترک به تغییر تمرکز قدرت جهانی از فضای «اروپایی-آتلانتیکی» به «شرق»، نیازمند بازنویسی حداقل برخی از قوانین و قواعد حاکمیت جهانی است و این امر نشانگر آن است که روابط بین آنها به تدریج استراتژیک میشود.
با این حال، رابطه چین و روسیه پیچیده، و عدم قطعیت هر دو طرف همچنان یک پدیده رایج در سیاست جهانی است. باوجود تلاشهای گسترده برای همکاری رهبران این دو کشور، دستیابی به نتایج قابل اجرا غالبا آنها را عمدتا در قطب شمال و شرق دور متوقف میسازد. صرفنظر از مشکلاتی که هر دو کشور با آن مواجه هستند، سطح مشارکت در این مراحل سنگ محکی بر تواناییهای روسیه و چین در مدیریت اختلافات و همکاری در تحقق دستاوردهای قابل اطمینان شده است.
** روابط دوجانبه روسیه چین
روابط روسیه چین، به عنوان روابط روسی-چینی نیز شناخته می شود و به روابط بین المللی بین جمهوری چین و فدراسیون روسیه اطلاق می گردد. روابط دیپلماتیک بین چین و روسیه پس از انحلال اتحاد جماهیر شوروی و برقراری فدراسیون روسیه در سال 1991، به طرز چشمگیری بهبود یافته است.
محقق امریکایی "جوزف نای" این طور استدلال می کند که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، عملا اتحاد بین چین و امریکا به پایان رسید و روابط نزدیک بین چین و روسیه آغاز شد.
در سال 1992 دو کشور اعلام کردند به دنبال مشارکت سازنده هستند. در سال 1996، به سمت مشارکت استراتژیک رفتند و در سال 2001 پیمان دوستی و همکاری را امضا کردند. در پایان جنگ سرد، کمتر کسی رابطه تمام عیار بین روسیه و چین را در قرن بیست و یکم پیش بینی می کرد.
دو کشور دارای تاریخی طولانی، پیچیده و ملموس هستند که به دهه 1800 برمیگردد زمانی که گسترش روسیه به سمت شرق در سراسر سیبری پیش رفت و شرق دور روسیه به چین منتهی شد، بیش از 5/1 میلیون کیلومتر مربع از قلمرو چین به روسیه امپریالیستی اعطا گردید.
هر دو کشور در اثر هراس ناشی از جنگ و شورش در قرن بیستم، پس از تصرف چین توسط حزب کمونیست در سال 1949، با اعزام کمکهای فنی، مالی و مشاورین مسکو به چین، متفقالقول شدند و به اتحاد نسبی رسیدند. در آن زمان، مسکو به طور قطعی رهبر جنبش سوسیالیستی جهانی بود و خود را شریک قویتری در روابط چین و اتحاد جماهیر شوروی میدانست.
با این حال، دو کشور در دوره "نیکیتا خروشچف" از نظر عقیدتی تقسیم شدند و تا دهه 1960 با وجود اختلاف و درگیری مسلحانه مرزی که 4380 کیلومتر گستره آن بود، به مخالفان جنگ سرد تبدیل شدند. مجموعه درگیریهای مرزی در سال 1969 باعث کشته شدن شماری از سربازان چینی شد.
روابط چندجانبه روسیه چین
براساس روابط چندجانبه، چین و روسیه در دهه 1990 شروع به هماهنگی مواضع خود در سازمان ملل و دیگر نهادهای بینالمللی کردند. به عنوان مثال، در سال 1997، به مجمع عمومی سازمان ملل متحد، یک اعلامیه مشترک درباره جهان چندقطبی و برقراری نظم نوین جهانی ارائه دادند و این پیام اولین نشانهها از ضدیت مشترک آنها با سلطه غرب در نظام بینالمللی و تمایل آنها برای بازسازی آن به نفع خود بود.
هر دو کشور به دلیل اقتدار و نفوذی که به عنوان اعضای دائم شواری امنیت داشتند، سازمان ملل را به عنوان ستون اصلی نظام بینالمللی تقویت کردند. آنها به طور مشابه با همدیگر در همایش همکاریهای اقتصادی آسیا و اقیانوسیه (APEC)، اجلاس شرق آسیا، گروه G20 از اقتصادهای برجسته و گروه BRICS (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) برای حمایت از منافع خود همکاری کردند.
در سال 2003، هر دو کشور به سازمان ملل علیه جنگ عراق فشار آوردند و مداخله نظامی غرب را در لیبی مورد انتقاد قراردادند (هر چند وتو نکردند).
برعکس، از آن زمان، مسکو و پکن همکاری کردهاند تا مبانی سیستم بینالمللی به رهبری ایالات متحده را که در آن سهیم هستند، به چالش بکشند. آنها برای محافظت دولتهای مقتدر از انتقادات مربوط به حقوق بشر و تلاشهای بیرونی برای تغییر مسیرهای سیاسی خود همکاری کردهاند.
این دو کشور ترویج دموکراسی غربی را به عنوان نمونهای از مداخله مخرب، غیرقابل تحمل و غیرسودمند قدرتهای دیگر در امور داخلی کشورهای مستقل عنوان کردهاند. همچنین به دنبال الگوهایی برای تضمین ثبات و حاکمیت داخلی نظام خود هستند. برای مثال، پکن برای محدود کردن فعالیتهای سازمانهای غیردولتی و محدود کردن توانایی آنها در پذیرش بودجه خارجی، قوانین مشابه قوانین روسیه را تصویب کرده است.
به همین صورت مسکو نیز در تلاش است تا به جنبههایی از فایروال قوی چین بپیوندد تا به کنترل بیشتری بر جریانهای اطلاعات در اینترنت روسی زبان دست یابد. به نظر میرسد قوانین جدید مسکو درباره ممنوعیت شبکههای مجازی خصوصی (VPNs)، الگوی چین را در انسداد VPN و دیگر سرویسهای پراکسی اینترنت که به کاربران امکان دسترسی به وبسایتهایی که توسط دولت محدود شدهاند، میدهند، دنبال میکند.
به همین ترتیب، روسیه و چین در سیستمهای بین المللی متعددی همکاری کرده اند تا قدرت و نظارت دولتها را بر اینترنت افزایش دهند، دسترسی و جریان آزاد اطلاعات را به چالش بکشند و در صدد کاهش قدرت غرب بر تصمیمات مرتبط با حاکمیت جهانی هستند.
لذا این تحولات در روابط بینالمللی، اقتصادی و سیاسی چین و روسیه موجب شده است مسکو و پکن مشارکت استراتژیک خود را ترویج دهند، ادعاهایی که از زمان محوریت «پوتین» در آسیا در سال 2013 و انفصال روسیه از غرب پس از بحران اوکراین در سال بعد از آن، تقویت شده است. هر دو کشور دیگری را به عنوان یک موازنه مفید در برابر نفوذ ایالات متحده میدانند.
علاوه براین، روسیه با توجه به محدودیت منابع و سرمایه خود به دلیل تحریم، چین را به عنوان تأمینکننده بودجه برای حمایت از اقتصاد خود به حساب میآورد. در عین حال، چین از تلاشهای مسکو برای جلوگیری از قدرت نظامی و اقتصادی غرب در سطح بینالمللی و رهبری روسیه در مخالفت با سیاستهای غربی در خارج بهره میبرد ضمن این که حداقل تقصیر معطوف به او میشود و این به نفع چین است.
با این حال وقتی روسیه و چین در مورد آسیای مرکزی، شرق دور روسیه و قطب شمال گردهم آمدهاند، منافع آنها و واقعیتها در این زمینه، توانایی آنها را در مدیریت اختلافات و حفظ همسویی استراتژیک آنها مورد آزمایش قرار داده است.
رقابت بر سر آسیای مرکزی
آسیای مرکزی شاهد تغییر و تحولات اساسی در قدرت با تضعیف روسیه و ظهور چین به عنوان یکی از تأثیرگذارترین بازیگران در این منطقه است. ظهور چین در آسیای مرکزی به دلیل دید گسترده آن در مورد پیوند منطقهای، تمایل به منابع انرژی و ذخایر بسیار آسیای مرکزی است که ازطریق سرمایهگذاریهای تجاری، وامها، «بانک سرمایهگذاری در زیرساختهای آسیا» و چندین نهاد دیگر در آسیای مرکزی دیده میشود.
برخلاف غرب، چین خواستار اصلاحات سیاسی از دولتهای آسیای مرکزی نیست؛ و برخلاف روسیه، پکن از فشارهای سیاسی برای نگه داشتن منطقه در مسیر کلی خود، استفاده نمیکند. فقدان یک برنامه سیاسی آشکار به غیر از ثبات منطقهای که پکن معتقد است از طریق توسعه اقتصادی تضمین میشود، چین را برای دولتهای محلی به طور خاص جذاب میسازد.
اگر چه حضور چین در سراسر اوراسیا پس از اتحاد جماهیر شوروی در حال افزایش است، افزایش نفوذ و تأثیر ژئواکونومیکی و ژئوپولیتیکی آن در آسیای مرکزی برجسته است، آسیای مرکزی منطقهای است که چین در آن فهمیده چگونه نگرانیهای روسیه را در مورد افزایش نفوذ منطقهای خود مدیریت کند.
با پیشبینی BRI در مورد افزایش نفوذ چین در سرتاسر اوراسیا از جمله در روسیه، حفظ پویایی مثبت با مسکو در آسیای مرکزی یکی از مهمترین آزمونهای دیپلماسی اقتصادی و سیاسی چین خواهد بود. تاکنون پکن در این آزمون تاحدی موفق و توانا ظاهر شده است.
چین در مدیریت روسیه هوشمند و زیرکانه عمل کرده است زیرا پکن با آسیای مرکزی عمدتا درباره مسائل اقتصادی مشارکت و تعامل دارد؛ این کشور هیچ تنش آشکاری در امور نظامی یا سیاسی وارد نکرده است.
در حالی که قدرت نرم پکن در آسیای مرکزی روبه رشد است، همچنان نمیتواند با حضور رسانههای روسی در منطقه یا این واقعیت که دانشگاههای روسی به ویژه دانشگاههای منطقه سیبری، همچنان گستردهتر از دانشگاههای چینی هستند، رقابت کند هرچند تعداد دانشجویان در حال تحصیل در دانشگاههای چینی اغلب با درآمدهای سنگین از دولت چین در حال افزایش است.
از سال 2005 تا سال 2015، شمار محصلین قزاقستانی در چین از 781 نفر به 13198 نفر افزایش یافته است، این در حالی است که دولت چین اکنون 23 بورسیه علمی را به شهروندان قرقیزستانی که مایل به تحصیل در مؤسسات آموزش عالی چین هستند، اعطا میکند.
دیدگاههای مشترک منافع مشترک
روسیه و چین به طور فزاینده در صحنه جهانی به عنوان شرکای نزدیک ظاهر میشوند و انگیزه همکاری با یکدیگر را برای عقبنشینی و سرکوب ایالات متحده و تغییر سیستم بینالمللی تحت سلطه غرب که از نظر آنها بی فایده است، دارند.
این دو کشور از تلاشهای غرب برای تقویت و ترویج حقوق بشر و حاکمیت خوب ابراز نارضایتی کردهاند و فشار و تلاشهای غرب در ایجاد سیستمهای سیاسی یا اقتصادی آزادتر را بخشی از تلاشهای جامع و متناظر امریکا در جهت تغییر حکومت براساس منافع ژئوپولیتیکی میبینند.
این دیدگاههای مشترک باعث تقویت روابط دوجانبه این دو کشور شده است، تلاشهایی که از زمان شروع درگیری اوکراین در سال 2014 افزایش یافته است. بیشترین خطر برای منافع غربیها ناشی از افزایش مشارکت استراتژیک بین روسیه و چین است و از هیچ کشور دیگری در منطقه بیشتر نمیباشد.
علاوه براین، در این راستا، واشنگتن باید از همکاریهای اقتصادی حمایت کند. از سوی دیگر، میزان ضدامریکایی و ضدغربی شدن اتحاد بین روسیه و چین در آینده به این بستگی دارد که این دو قدرت تا چه اندازه عمیقا احساس کنند که ایالات متحده منافع آنها را به خطر میاندازد و همچنین تا چه حد برای برقراری روابط دوستانه با هر دو کشور ارزش قائل باشند.
فارس